منشأ و زمان پیدایش نوروز، به درستی معلوم نیست. در برخی از متنهای کهن ایران ازجمله شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری، جمشید و در برخی دیگر از متنها، کیومرث بهعنوان پایهگذار نوروز معرفی شدهاست.پدید آوری نوروز در شاهنامه، بدین گونه روایت شدهاست که جمشید در حال گذشتن از آذربایجان، دستور داد تا در آنجا برای او تختی بگذارند و خودش با تاجی زرین بر روی تخت نشست. با رسیدن نور خورشید به تاج زرین او، جهان نورانی شد و مردم شادمانی کردند و آن روز را روز نو نامیدند.
برخی از روایتهای تاریخی، آغاز نوروز را به بابلیان نسبت میدهد. بر طبق این روایتها، رواج نوروز در ایران به ۵۳۸ سال قبل از میلاد یعنی زمان حمله کورش بزرگ به بابل بازمیگردد. همچنین در برخی از روایتها، از زرتشت بهعنوان بنیانگذار نوروز نام برده شدهاست.اما در اوستا (دست کم در گاتها) نامی از نوروز برده نشدهاست.
محمد غفاری معروف به کمالالمُلک نقاش ایرانی (زاده ۱۲۲۷ – درگذشته ۱۳۱۹) یکی از مشهورترین و پر نفوذترین شخصیتهای تاریخ هنر معاصر ایران به شمار میآید. وی در یکی از خانوادههای هنرمند و سرشناس در کاشان چشم به جهان گشود. غفاری پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در کاشان به همراه برادر بزرگترش به تهران آمد و در دارالفنون در رشتهٔ نقاشی ادامه تحصیل داد. پس از گذشت سه سال تحصیل وی در دارالفنون، هنگامی که ناصر الدین شاه از این مدرسه بازدید میکرد، کار او را پسندید و وی را به دربار فراخواند.
با حضور در دربار، ابتدا لقب خان، سپس پیشخدمت مخصوص به وی داده شد و پس از چندی تاثیر آثار محمد غفاری سبب گردید تا ناصرالدین شاه خود به شاگردی وی در آید و او را در ابتدا به لقب نقاشباشی و سپس به لقب کمال الملک منصوب کند. در مدت حضور وی در دربار، او ۱۷۰ تابلو کشید که معروفترین آنها تالار آینه میباشد و اولین تابلوییست که آن را امضا کرده است.
کودکی
محمد معین در روز ۹ اردیبهشت ۱۲۹۷ در حوالی رشت به دنیا آمد. پدرش شیخ ابوالقاسم از روحانیان شهر بود. بر طبق صفحهٔ اول دستخطی که وی دربارهٔ زندگی خود نوشته، تاریخ تولد وی ۱۷ رجب سال ۱۳۳۲ (قمری) برابر با ۲۱ جوزای سال ۱۲۹۳ است. در متن دانشنامهٔ دکتری سال تولَد وی ۱۲۹۱ ذکر شدهاست. ولی در نوشتهٔ قابشدهای که در خانهٔ وی و در اتاق کارش به دیوار آویختهاست تاریخ تولد او دوشنبه ۹ اردیبهشت ۱۲۹۷ نوشته شدهاست.
او که اولین فرزند خانواده بود، در سن شش سالگی مادرش را از دست داد و پنج روز بعد از فوت مادر، پدرش نیز درگذشت. جد پدری او شیخ محمدتقی معینالعلما که در سلک علمای روحانی بود، به تربیت وی همت گذاشت. محمد معین ترقیات علمی و معنوی خود را مدیون او میدانست. جد مادری او شیخ محمد سعیر نیز از علما و مدرسان علوم قدیمه بود.
زندگینامه
میرزا یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ، اهل رشت، در سال ۱۲۵۹ شمسی، دیده به جهان گشود. سال های نخست عمر را در مدرسه ی حاجی حسن واقع در صالح آباد رشت و مدرسه ی جامعه آن شهر به آموختن مقدمات علوم دینی سپری کرد. در سال ۱۲۸۶ شمسی، در گیلان به صفوف آزادی خواهان پیوست و برای سرکوبی محمدعلی شاه روانه ی تهران شد.
ابوحمزه ثمالی گفت: صبحگاه جمعهای با حضرت زین العابدین (علیه السلام) نماز خواندم.آن بزرگوارپس ازتمام کردن ذکرو تسبیح،به قصدمنزل حرکت نمودمن هم در خدمتشان بودم.وقتی به منزل رسید،کنیزی داشت به نام سکینه،او را خواسته و فرمود:مبادامستمندو فقیری را که به درخانه ماآمدمأیوس برگردانیدحتماً هرکه آمد غذایش بدهیدزیراامروز جمعه است.عرض کردم آقا همه کسانی که سئوال میکنند مستحق نیستند.فرمود:ثابت (اسم دیگر ابو حمزه ثمالی است) می ترسم بعضی مستحق باشند وازدرخانه مامحروم شوندآنگاه برخانواده ماعذاب نازل شودآنچه بر خانواده یعقوب نبی واردشد.بنابراین سئوال کنندگان راغذا بدهید.
حدود ۷۰ سال پیش، در سال ۱۳۱۲/۱۹۳۳م، در جریان کاوشهای موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو به سرپرستی «ارنست هرتسفلد» ایرانشناس، مجموعهای از گل نوشتهها در باروی شمال شرقی تخت جمشید به دست آمد. این مجموعه که مشتمل بر حدود ۳۰هزار لوح بود، متعلق به سالهای ۵۰۹ تا ۴۹۴ ق.م است و به خط میخی ایلامی نوشته شده است.
چهار سال بعد، این مجموعه برای مطالعه به طور امانی به دانشگاه شیکاگو سپرده شد.از آن زمان تاکنون، بخشی از نتایج مطالعات محققان این دانشگاه منتشر شده است.
سال گذشته، در بهار ۱۳۸۳، دکتر «گیل استاین»، مدیر موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو، ۳۰۰ گل نوشته از متنهای ترجمه شده باروی تخت جمشید را از سوی دانشگاه شیکاگو در جعبههای ضد اسید و ضد رطوبت به ایران بازگرداند.
یانگوم (کرهای: 장금 , هانجا: 長今، تلفظ: یانگ گئوم) نخستین پزشک زن سلطنتی در تاریخ کره است. نام این شخصیت که در قرن شانزدهم میلادی زندگی میکرده است، هفت بار در اسناد پادشاهی یوسون آمدهاست، آنطور که از این نوشتههای مبهم بر میآید او با دانش پزشکی خود پادشاه جانگیونگ را مبهوت ساخته و پزشک ویژه پادشاه و خانوادهاش شده بود. یانگوم سومین مقام برتر دربار کره را بهدست آورده بود و به لقب «دائه» (خط هانگول: 대, هانجا: 大) (بزرگ) مفتخر گشتهبود.هنوز هم برخی از تاریخدانان در مورد اینکه یانگوم شخصیتی واقعی بوده و یا این نام فقط عنوانی بوده که به اشخاص خاصی اعطا میشده، تردید دارند. اگر او یک شخصیت واقعی باشد، به این معناست که هنوز شخص دیگر به جایگاهی که او بهعنوان پزشک زن امپراتور به دست آورده بود، نرسیدهاست.
یانگوم در تلویزیون
یانگوم با نقش آفرینی بازیگر معروف کرهای لی یونگ ئه در سریال تاریخی «یانگوم بزرگ» (در خارج از کره بیشتر با نام جواهری در قصر شناخته میشود) به تصویر درآمده است. این فیلم با استقبال حیرتانگیزی در بسیاری از کشورهای آسیایی از جمله ایران رو بهرو شد. البته خلق شخصیت یانگوم در این فیلم بیشتر با تخیلپردازی صورت گرفتهاست به ویژه اینکه او در این فیلم آشپزی است که به پزشکی رو میآورد، که این البته به دلیل ابهامات موجود در زندگی این شخصیت است.
نام یانگوم در «مجله رسمی پزشکی امپراتوری یوسون» آمده است
معبد شاهکار زیارتی انگکور وات : این بنا امروز در کامبوج قرار دارد که توسط معماران سلسله خمرها ساخته شده است آنگکور، نمادی برجسته از زیبایی و تقدس است!
چهل دختر نامي است که در بسياري از بناهاي ايراني مانند آرامگاه، برج و قلعه به کار برده شده است. وجه تسميه آنها به صورت عام، ناپديد شدن چهل دختر از چشم کافران در اين مکانهاست. 1 برج چهل دختران سمنان نيز از اين باور خارج نيست.
در خيابان حکيم الهي بين محله کوشمغان (کوشک مغان) و زاوغان (زاويه مغان) سمنان برج نيمه مخروبهاي وجود دارد که چهل دختران يا چهل دختر ناميده ميشود. 2
روايات مختلف براي وجه تسميه اين برج آمده است البته از لحاظ معنايي بسيار با هم متفاوت نيستند برخي بر اين باورند که برج مذکور را چهل دختر که دست از تعلقات دنيوي کشيده و تارک دنيا شده بودند، با گل و خشت ساختهاند. 3 برخي ديگر بر اين اعتقادند که اين چهل دختر براي خدمت در آتشکده گمارده شده بودند. علاوه بر اين توضيحات بسياري از مردم اين شهر برج را بختگشاي دخترانشان هم ميدانند و دختران براي آزمايش بخت خود به داخل برج رفته و سه يا هفت سنگ به سقف برج پرتاب ميکنند اگر اين سنگها به بيرون برود دختر ميداند که در آن سال به خانه بخت خواهد رفت در غير اين صورت بايد صبر کند. 4 قدر مسلم اين است که بنابه موقعيت مکاني، اين برج بايد زيارتگاه و يا آتشکده زرتشتيان بوده باشد. 5
مجلس شوراي ملي ايران در دوم تير ماه 1287ش پس از درگيري مسلحانه ميان نيروهاي وفادار به محمدعلي شاه و اعضاي انجمنها تعطيل شد. عمر مجلس اول كمتر از دو سال بود و بيشتر وقت آن صرف حل و فصل اختلافات جزئي شد. پايان آن نيز ثمرهاي خوش براي هيچ يك از گروههاي درگير و مردم به همراه نداشت. بدگمانيها، تهمتزدنها، سوءرفتارها و... از زمان صدور فرمان مشروطه تا به توپ بستن مجلس همه راههاي مسالمتآميز رسيدن به تفاهم را به مرور مسدود كرد.
|
|
انقلاب مشروطه كه بزرگترين حادثه سياسي و اجتماعي ايران بعد از حمله مغول تا عصر حاضر بود منشأ تحولات بزرگ در زبان و فرهنگ ايران گرديد كه يكي از آنها تحول در معناي بسياري از واژههاست « آزادي، وطن، قانون، مجلس، استبداد، منورالفكر، نماينده، نامزد، وكيل » و بسياري ديگر واژگاني هستند كه در اين دوره و اندكي پيش از آن دستخوش دگرگوني گرديدند.
در اين زمان « آزادي » مترادف با « دموكراسي » به كار مي رفت در حالي كه از قرنها پيش از آن به معناي « نقيض بندگي و شكرگزاري » بود و به كسي كه اسير و دربند و غلام ديگري نبود « آزاد » ميگفتند. همچنان كه كلمه « ملت » تا آن روز به معناي « دين و شريعت » به كار گرفته مي شد. چنانكه در قرآن كريم « مله ابراهيم » به معناي « دين ابراهيم (ع) » به كار رفته است.
در سالهاي پاياني حکومت و زندگي مظفرالدين شاه اجحافات، تبعيضها، اعطاي امتيازات گوناگون به خارجيها، فقر و گرسنگي، بيکاري و مهاجرت مردم به ممالک همسايه به اميد يافتن کاري که قوتلايموتشان را تأمين کند و مشکلات ريز و درشت ديگر، نوعي بيزاري در اقشار مختلف مردم ايران نسبت به مناسبات اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي در کشور به وجود آورد که سير منطقي آن به چيزي جز انقلاب نميانجاميد.
ایسوکراتس (Isocrates)، سخنور یونانی در سال ۳۸۰ ق.م گفته است: «برای ما که در زندگی خصوصی خود فکر می کنیم بربرها فقط برای بردگی خانگی شایسته هستند، شرم آور است که به سیاست عمومی خود اجازه دهیم تا این اندازه متحدانمان از سوی آن ها به اسارت و بندگی گرفته شوند.» یونانیانباستان همه غیر یونانیان را بربر می دانستند؛ اما در این مورد خاص منظور ایسوکراتس، ایرانیان است که در آن زمان شاهنشاهی آن ها بزرگ ترین امپراتوری تاریخ بشر بود و در غرب از آسیای صغیر (ترکیه کنونی) و در شرق تا مرزهای هندوستان را در بر می گرفت. این سخنان بخشی از سخنرانی های متعدد سخنور یونانی خطاب به دولت شهرهای یونانی است که پیوسته در حال جنگ با یکدیگر بودند تا نزاع را کنار بگذارند و برای مبارزه با ایران متحد شوند. ایسوکراتس ادعا می کرد که ایرانیان بزدل و زن صفتند و شایستگی جنگی ندارند. بنابراین یونانیان برای غلبه بر ایشان دچار مشکل چندانی نخواهند شد.
ایسوکراتس در اهانت و تحقیر خود نسبت به ایرانیان تنها نبود. ارسطو، فیلسوف مشهور آتنی نیز اعتقاد داشت که بربرها، که ایرانیان برجسته ترین آن ها بودند، «طبیعتاً برده» هستند. ارسطو در کتاب سیاست خود می نویسد:
تخت جمشید در میان هزاران اثر تاریخی ایران، اثری بیهمتاست. آثار دیگری هستند که ازنظر قدمت یا بزرگی یا ارزش هنری و معماری و یا دانش و نبوغی که در ساختشان به کار رفته، با تخت جمشید هم ردیف اند. اما شاید تخت جمشید تنها اثری است که همه اینها را یک جا دارد.
افزون بر این، تخت جمشید از حیطه یک اثر تاریخی فراتر رفته و دست کم در صد سال گذشته، نقش پررنگی در زندگی ایرانیان داشته است؛ تا آن جا که از وادی سیاست برکنار نمانده و گاه در مرکز کشاکشهای سیاسی قرار گرفته است.
دختران ایران باستان با مهریه عندالمطالبه عروس میشدند.به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری ایونا به نقل از خبرگزاری CHN تصور رایج بر این است که مهریه های کلان یا عندالمطالبه بودن مهریه مربوط به دوره اسلامی است، اما نتایج پژوهشهای اخیر دکتر «سعید عریان»، رئیس پژوهشکده زبان و گویش روی عقدنامه های پهلوی و پازند، نشان می دهد که این موارد ریشه در ایران باستان و دوره پیامبری زرتشت دارند. کما اینکه در قباله های ازدواج زمان زردشت پیامبر نیز، میزان مهریه عندالمطالبه که بر ذمه داماد بود، شهود و تاریخ ازدواج درج شده است. ازدواج یکی از کهن ترین نهادهای اجتماعی استکه بسیاری از آداب و رسوم آن از زمان باستان تا به امروز حفظ شده و از زوال مصون مانده اند. به تازگی سه متن دعایی بسیار زیبا از متون پهلوی و پازند به همت سعید عریان، مورد پژوهش قرار گرفته است که صرفا در رابطه با ازدواج تحریر شده اند. کهن ترین اشاره به ازدواج در «گاهان»، هات ۵۳ آمده که به ازدواج پورچیستا دختر زردشت با جاماسب مربوط می شود. گذشته از گاهان در منابع متاخر دیگر اوستا نیز همانند اَرد یشت و نیز منابع دوره میانه از جمله دادستان دینی، مادیان هزار دادستان، روایات پهلوی و شایست نشایست به مساله ازدواج اشاره های فراوان شده است.
اوضاع اجتماعی عهد ساسانیان بر طبق قوانین مدنی مفصلی اداره می شد، که مبتنی بر احکام زند و اوستا بود… اصل تعدد زوجات اصل تشکیل خانواده به شمار می رفت. در عمل، تعداد زنانی که مرد می توانست داشته باشد، به استطاعت او بستگی داشت. ظاهرا مردمان کم بضاعت به طور کلی بیش از یک زن نداشتند. رییس خانه (=کدگ خودای) از حق ریاست دودمان بهره مند بود.(۱) یکی از زنان، سوگلی و صاحب حقوق کامله محسوب شده و او را “پادشاه زن” یا “زن ممتاز” می خواندند. از او پست تر زنی بود که عنوان خدمتکاری داشت و او را “زن خدمتکار” یا “چاکر زن” می گفتند. (۲) حقوق قانونی این دو نوع زوجه مختلف بود. (۳) ظاهرا کنیزان زرخرید و زنان اسیر جزء طبقه چاکر زن بوده اند. معلوم نیست که عده زنان ممتاز یک مرد محدود بوده است یا خیر، اما در بعضی از مباحث حقوقی از مردی که دو زن ممتاز دارد سخن به میان آمده است. (۴) زنانی که عنوان “چاکر زن” داشته اند، فقط اولاد ذکور آنان در خانواده پدری پذیرفته می شده اند. (۵) اهتمام در پاکی نسب و خون خانواده یکی از صفات بارز جامعه ایرانی به شمار می رفت، تا به حدی که ازدواج با محارم را جایز می شمردند و چنین وصلتی را “خویدوده” می خواندند. این رسم از قدیم معمول بود، حتی در عهد هخامنشیان. مثلا کمبوجیه دو خواهر خود را در عقد ازدواج داشت، که یکی از آنها آتوسا نام داشت. داریوش دوم، خواهر خود پریساتیس را به زنی گرفت. اردشیر دوم با دو دوختر خود آتوسا و آمستریس و داریوش سوم با دختر خود استاتئرا ازدواج کرد. بهرام چوبین خواهر خود گردیگ را گرفت و مهران گشنسب نیز پیش از اینکه مسیحی بشود خواهر خود را عقد کرده بود. در کتاب حقوق سریانی که راجع به ازدواج است گوید: عدالت خاصه پرستندگان اوهرمزد به نحوی جاری می شود که مرد مجاز است با مادر و دختر و خواهر خود مزاوجت کند و مثال هایی آورده است که زرتشتیان برای تایید و تقدیس این امر روایت می کرده اند. (۶) در آیین زرتشتی ازدواج با اقارب به هیچ وجه زنا محسوب نمی شده، بلکه عمل ثوابی بوده که از لحاظ دینی اجری عظیم داشته است.
گل نیلوفر را که در تمام نقاط تخت جمشید حجاری شده، می توان نماد تمدن هخامنشی دانست. این گل که در اکثر تصویرها در دست شاه و بزرگان دیده می شود، سمبلی از صلح و دوستی است. می توان گفت که این گل مهربانی و صلح دوستی ایرانیان را نشان می دهد. گفته می شود ۱۲ گلبرگ این گل ۱۲ ماه سال را نشان می دهد. سطح فرهنگ هر قوم با علاقه مندی و استفاده آنان از گل رابطه مستقیم دارد. تصویر زیاد گل ها در تخت جمشید علاوه براینکه خوشبویی و زیبایی این مکان را نشان می دهد، دلیلی بر بالا بودن سطح فرهنگ ایرانیان آن زمان تیز است.
نام بنیادگذار دودمان هخامنشی در میان فارسینویسان امروزی به دو صورت «کورش» و «کوروش» نوشته میشود. هر یک از نویسندگان یکی از این دو املاء را برگزیده و به کار میبرند.
پیش از آنکه بخواهیم یکی از این دو املاء را برگزینیم، ممکن است این پرسش پیش بیاید که اصلاً چه لزومی دارد یکی از این دو املاء انتخاب شود؟ یعنی چرا هر دو املاء را نمیپذیریم؟
پاسخ به این پرسش این است که کاربرد خط به نگارش درآوردنِ زبان است. در این موردِ ویژه، خط میباید نام و واژهای را ثبت و ضبط کند که از قضا اهمیت خاصی نیز برای اهل زبان، پیدا کرده است. در واقع میتوان خط را به عنوان پدیدهای ایستا به نوعی نظمدهنده و روشنکنندهی زبان به عنوان پدیدهای پویا، دانست.
هدفِ نگارنده از نگارش این مقاله نیز، آغازاندن گفتگو میان اهلِ فن دربارهی اهمیت استفاده از یک املاء برای نام کورش/کوروش و ارائهی دلایلش برای به کارگیری ضبط «کورش» بوده است.
فروهر زنان پاکدین سرزمینهای آریایی را میستاییم …
(فروردین یشت-کرده۳۱-بند۱۴۳)
زن در فرهنگ ایرانی شاهکار آفرینش است. و جستار(موضوع) حقوق و جایگاه زن در ایران باستان با ویژگیهای فرهنگی و سرشت نیکاندیش ایرانیان پیوند مستقیم دارد. از آنجا که هیچگاه در ایران باستان رژیم بردهداری فرمانروا نبوده، با هیچکس به روشهای غیرانسانی رفتار نمیکردند و پیرو آن زن نیز از جایگاه و حقوقی برابر با مرد برخوردار بوده است. اما در میان یونانیان و رومیان باستان، از آنجا که رژیم بردهداری حاکم بوده و کمینهی مردم(اقلیت)، بیشترینه(اکثریت) آنان را از هرگونه حقوق انسانی به دور نگاه میداشتند، با زنان نیز بر پایهی این گفتهی ارستو که میگفت:”نسبت زن به مرد، همانند نسبت غلام به مولا و بدن به روح است” رفتار کرده و او را جنس دوم و وابسته به مرد میدانستند.
این آزرم(احترام) به بانوان را به خوبی میتوان در نوشتارهای کهن ایرانیان دید.
زن در زبان اوستایی و سانسکریت به گونهای “ریتَهسیَه بانو” یا “اَشَه بانو” خوانده شده که به چم(معنی) فروغ راستی و پارسایی است؛ امروزه در زبان پارسی واژه ریته سیه حذف گشته و تنها بانو که به چم فروغ و روشنایی است برای بانوان به کار برده میشود. همچنین واژهی مادر در اوستا “ماتری” به چم پرورشدهنده آمده است؛ و خواهر “سْواسْری” خوانده میشود که به چم وجود مقدس و نیکخواه است. زنِ شوهردار نیز، “نمانوپتنی” نامیده میشد که به چم نگهبان خانه است .
داستان زیرجامه به اندازهی تاریخ تمدن قدمت دارد. زیرجامه نزدیکترین جامه به پوست تن و از برخی لحاظ برانگیزانندهی خواهش تن است و با این حال در برخی موارد نفرتانگیز میتواند باشد. در سخن امروز به اتفاق به چگونگی تحول زیرجامه در غرب و در ایران نظری میافکنیم و خواهیم دید که چگونه از طریق پوششی که در زندگی روزانه گاهی چندان بدان فکر نمیکنند میتوانیم به فراز و فرود تمدن بشری پی ببریم.
داستانِ آدم و حوا و برگِ درخت انجیر
داستانِ زیر جامه با داستانِ آدم و حوا و با شرمِ انسان از عریانیاش در برابر خداوند آغاز میشود. در کتاب مقدس در باب دوم از سِفر پیدایش میخوانیم:
«مار که از همهی حیوانات صحرا هوشیارتر بود به حوا گفت از میوهی درختی که وسط باغ است بخورَد تا چشمانش باز شود و مانند خداوند عارف نیک و بد باشد. درخت معرفت در نظر حوا خوشنما آمد، میوهاش را گرفت و خورد و به شوهر خود هم داد و او نیز از آن میوه خورد. آنگاه چشمان آنها باز شد و فهمیدند که عریان اند. پس برگهای انجیر به هم دوختند و سترها برای خودشان ساختند. خداوند در این لحظه آدم را صدا کرد. آدم که از عریانیاش شرم داشت خودش را از خداوند پنهان کرده بود. گفت: چون آواز تو را در باغ شنیدم ترسان گشتم، زیرا که عریانم. پس خودم را پنهان کردم.» (کتاب مقدس)
با این حال مردمشناسان اعتقاد دارند انسان نه از روی شرم، بلکه بیشتر از روی عقل برای حفظ آلت تناسلیاش از گزندِ نور آفتاب و سرما و باد و بوران نخستین زیرجامه را از برگ و پوست درختان و پوست حیوانات برای خود فراهم آورد و ستر عورتش کرد.
با این حال زیرجامه در آن زمان تنها پوشش انسان بود و با پیدایش تمدن، وقتی که انسان از پارچه جامهای برای خود فراهم آورد، آنچه که زیرِ آن جامه میپوشید به زیرجامه در معنای مورد نظر ما بدل گشت.
در تمدن مصر، کاهنان و شاهزادگان و اشرافزادگان و فراعنه دو پیشبند نخی روی هم میپوشیدند تا خود را از دیگران متمایز کنند. پیشبند نخی که به تن نزدیک بود، ساده بود اما پیشبند دوم که روی این پیشبند ساده تن میکردند نقش و نگار داشت.
زنان درباری مصری هم سینه و عورتشان را با پارچه میپوشاندند و به لباس اهمیت میدادند و تلاش میکردند با لباسهای آراسته و پیرایهدار خود را ممتاز جلوه دهند.
بزرگترین جشن ملی ایران که در نخستین روز از نخستین ماه سال خورشیدی آنگاه که آفتاب جهانتاب به برج حمل انتقال یابد و روز و شب برابر گردد ـ آغاز میشود در ادبیات پارسی گاه به نام «جشن فروردین» خوانده میشود:
جشن فرخندۀ فروردین است
روز بازار گل و نسرین است
و گاه «جشن بهار» یا «بهار جشن»:
بهار سال غلام بهار جشن ملک
که هم به طبع غلامست و هم بطوع غلام
و بیشتر به نام «نوروز» معروف است:
بر لشگر زمستان نوروز نامدار
کرده است رای تاختن و قصد کارزار
جشن سال نو نزد آریائیان
این جشن در اصل یکی از دو جشن سال آریائی بود: آریائیان در اعصار باستانی دو فصل گرما و سرما داشتند. فصل گرما شامل بهار و تابستان و فصل سرما شامل پائیز و زمستان میشد. فصل سرما در اوستائی زیمه Zima و فصل گرما همه Hama خوانده شده. در زمانی بسیار کهن فصل سرما شامل ده ماه و فصل گرما شامل دو ماه بود، چنانکه در وندیداد فرگرد اول بند ۲ و ۳ آمده، ولی بعدها در دو فصل مزبور تغییری پدیدار گشت چه تابستان دارای هفت ماه و زمستان پنج ماه گردید، چنانکه این امر نیز در شرح بندهای نامبرده از وندیداد مسطور است.
چو ایران نباشد تن من مباد بر این بوم و بر زنده یک تن مباد
«سال ۳۳۱ پیش از زادروز مسیح»
در بهار سال ۳۳۴ پیش از زادروز مسیح، اسکندر مقدونی با چهل هزار سپاهی از راه تنگهی «هلس پنت» رهسپار ایران گردید. در این زمان داریوش سوم هخامنشی «دارا»، فرمانروای ایران بود. وی پس از گذشتن از دجله که با سختی انجام شد، مدت دو روز به سپاه خود آسودن (استراحت) داد.
به طوری که مورخان یونانی بهویژه «کنت کورث» نوشته است. در شب نخست ماه گرفت و بهنظر مقدونیها چنین آمد که پردهای خونین رنگ روی ماه کشیده و از نور آن کاسته شده است. این حادثه احساسات مذهبی آنان را تحریک کرد و باعث وحشت گردید. سپاهیان مقدونی بین خود چنین صحبت میکردند: «معلوم است که خدایان مایل نیستند ما اینقدر دور رویم. رودها صعبالعبور شده؛ از نور ستارگان کاسته. به هر جا وارد میشویم، آذوقه و علیق را سوزانیدهاند و همهجا زمینههای لمیزرع مشاهده میکنیم. اینقدر خونریزی برای چیست؟ برای اینکه یک نفر جاه طلب چنین میخواهد. این جاه طلب به وطن خود با نظر حقارت مینگرد. فلیپ را پدر خود نمیداند و بهقدری فریفتهی خیالات خود و غرق دریای نخوت و تکبر است که میخواهد در میان خدایان قرار گیرد.» این زمزمهها نزدیک بود باعث شورش گردد که اسکندر اهمیت موقع را دریافته سرداران و رؤسای قسمتهای مهم سپاه را به چادر خود دعوت کرد و در همان وقت کاهنان مصری را خواسته عقیدهی آنان را راجعبه خسوف پرسید، زیرا به آگاهیهای نجومی آنان عقیده داشت.
اورمزد و فروردین ماه ،۱ فروردین
«خواجه پیروز» یا واژه ی معرب «حاجی فیروز» ، از باورهای زیبای گره خورده با نوروز است که ریشه ای بسیار کهن در این سرزمین دارد. خواجه پیروز ، نامش گواه پیروزی و عنوانش نشان بزرگواری و سروری ست. چهره ی سیاه شده ی خواجه پیروز دلیل بازگشت او از جهان مردگان و نیز نماد سیاهی زمستان است و لباس سرخ او هم نماد سرخی آتش و آمدن گرما و نیز نماد سرخی گلها و طبیعت زیبای نوروزی است. شادی و پایکوبی او هم به خاطر پیروزی بهار و باز زایی طبیعت و زایشها و رویشها ی نوروزی است.
خانواده های زرتشتی سه سینی از سبزه به نماد پندار نیک ،گفتار نیک،کردار نیک بر خوان (سفره هفت سین) مینهند تا موجب فراوانی در سال نو شود . رنگ سبز آن رنگ ملی ایرانیان و نماد امرداد امشاسپند (فرشته) می باشد. سمنو که نماد خوبی برای زایش و باروری گیاهان توسط فروهر هاست. سنجد، بو وشکوفه آن سرچشمه دلدادگی است. سماق چاشنی زندگی ،سیر و سرکه برای گند زدایی و پاکیزگی می باشد. آب نماد خورداد امشاسپند سیب سرخ نماد سپندارمزد امشاسپند. سکه نمادی از شهریور امشاسپند می باشد. کتاب اوستا نماد اهورا مزدا ،آفرینگان (شمع دان) نماد اردیبهشت امشاسپند ،شیر و تخم مرغ نماد وهمن امشاسپند، آینه ،نان،پنیر،سبزی،نقل،شیرینی و آجیل و جز آن بر خوان می نهند که همگی نمادی از داده های اهورایی می باشد.
نوروز از نخستین روز بهار برابر با روز اورمزد و فروردین ماه از سالنمای باستانی ایران آغاز و بنا بر روایات تاریخ نویسان در روزگار باستان یک ماه طول می کشید و امروزه تا سیزده روز ادامه دارد.نوروز بزرگترین جشن ملی ایرانیان است که از روزگاران بسیار دور برای ما به یادگار مانده است و بنیاد آن رابه جمشید شاه پیشدادی نسبت میدهند وحتی امروز این جشن بنام نوروز جمشیدی شهرت دارد. گویند به دوران جمشید شاه، سرما و طوفان بزرگ، ایرانویچ (ایران) را فرا می گیرد و در پایان سه سال درآغاز بهار سرما و طوفان به پایان می رسد وبه شادی آن جشنی بزرگ برپا می شود که نوروز می نامند.
حکیم عمر خیام در نوروز نامه درباره این جشن چنین مینویسد: سبب نام نهادن نوروز ازآن بوده است که آفتاب در هر ۳۶۵ شبانه روز و ربعی به اول دقیقه حمل باز آید و چون جمشید شاه آن روز را دریافت ،نوروز نام نهاد و جشن بزرگی برپا کرد و مردم نیز از وی پیروی نمودند.
تمرکزگرایی دولت ساسانی تغییرات مهمی در تجارت آن دوره ایجاد کرد، علاوه بر آن استقلال شهرهای کاروانی سوریه و بینالنهرین نیز از بین رفت. عموما بازرگانی تحت حکومت ساسانیان همراه با سلسله مراتب قانونی، به خوبی سازماندهی شده بود.
یک تذکر
در اینجا روایت آقای بوزانی استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه ناپل را که تحت عنوان «اندیشه ایرانی قبل از اسلام» به رشته تحریر درآمده و توسط آقای کامران فانی ترجمه شده و توسط مرکز نشر دانشگاهی در کسوت کتاب «تاریخ فلسفه در اسلام» چاپ گردیده ارائه مینماییم. خواننده محترم خیلی زود متوجه ضعف این اثر (در مقایسه با آثار محققانی همچون هاشم رضی) میشود، لکن درج این نوشتار را در اینجا از آن جهت که در زمره دروس دانشجویان قرار دارد، لازم دانستیم.
درآمد
۱۱-۱- به دست دادن طرح مختصری از اندیشهی فلسفی ایران قبل از اسلام، امری هم ساده و هم دشوار است – دشوار بدین معنا که متونی که این بررسی باید بر آن متکی باشد به مفهوم دقیق کلمه فلسفی نیستند، بلکه در واقع کلامی و حتی گاهی اساطیریاند، و ناگزیر باید با گونهای تأویل و تفسیر شخصی، از دل این متون، لب فلسفی آن را بیرون کشید و اندیشههای آن را به زبان فلسفی جدید برگرداند؛ و ساده بدین معنا که در این کار تأویل و تفسیر تازه، میتوان راهحلهای مسائل بسیار پیچیدهی تاریخی را که فقهاللغه ایرانی پیش نهاده است، یکسره نادیده گرفت و از آنها چشم پوشید. به گمان ما، تأویل فلسفی جدید از نگرش مزدایی را میتوان صرفاً بر پایهی تنها شکل مشخص و مدوّن آیین مزدیستا که اینک میشناسیم، یعنی مزدیسنای کتابهای پهلوی دوره ساسانی و اوایل اسلام، بنا نهاد.
«لالایی» نخستین پیمان آهنگین و شاعرانه ای است که میان مادر و کودک بسته می شود. رشته ای است، نامریی که از لب های مادر تا گوش های کودک می پوید و تاثیر جادویی آن خواب ژرف و آرامی است که کودک را فرا می گیرد. رشته ای که حامل آرمان ها و آرزوهای صادقانه و بی وسواس مادر است و تکان های دمادم گاهواره بر آن رنگی از توازن و تکرار می زند. و این آرزوها آنچنان بی تشویش و ساده بیان می شوند که ذهن شنونده در اینکه آنها آرزو هستند یا واقعیت، بی تصمیم و سرگردان می ماند. انگار که مادر با تمامی قلبش می خواهد که بشود و می شود و حتا گاه خدا هم در برابر این شدن درمی ماند.
«لالایی»ها در حقیقت ادبیات شفاهی هر سرزمینی هستند، چرا که هیچ مادری آنها را از روی نوشته نمی خواند و همه ی مادران بی آنکه بدانند از کجا و چگونه، آنها را می دانند. انگار دانستن لالایی و لحن ویژه ی آن – از روز نخست – برای روان زن تدارک دیده شده.
زن اگر مادر باشد یا نباشد، لالایی و لحن زمزمه ی آن را بلد است و اگر زنی که مادر نیست در خواندن آنها درنگ می کند، برای این است که بهانه ی اصلی خواندن را فراهم نمی بیند، اما بی گمان اگر همان زن بر گاهواره ی کودکی بنشیند، بی داشتن تجربه ی قبلی، بدون اینکه از زمینه ی شعر و آهنگ خارج شود، آنها را به کمال زمزمه می کند. گوِیی که روان مادرانه از همان آغاز کودکی به زن حکم می کند که گوشه ای از ذهنش را برای فراگیری این ترانه های ساده، سفید بگذارد. شاید بتوان گفت که لالایی ها طیف های رنگارنگی از آرزوها، گلایه ها و نیایش های معصومانه ی مادرانه هستند که سینه به سینه و دهان به دهان از نسل های پیشین گذشته تا به امروزیان رسیده و هنوز هم که هنوز است، طراوت و تازگی خود را حفظ کرده اند، بگونه ای که تا کنون هیچ ترانه ی دیگری نتوانسته جایشان را بگیرد.
دو خاندان ساسانی و صفوی را میتوان از دو نظر با یکدیگـر مقایسه کرد: تأسیس حکـومتی یکپارچه و فراگیر در روزگاری که ایران مرکزیتی نیرومند بود و توجه به اهرم مذهب. با این که کمی باید در به کار بردن اصطلاح ملوک الطوایفی ( شبه فدرال ) محتاط بود، در دوره ی اشکـانی دخالت و نظارت مرکـزیت شاهنشاهی در کارهای استان ها یا ساتراپی ها به مراتب کمتر از دوره های پیش بود و کشور کم و بیش به صورت ملوک الطوایفی یا به تعریفی دیگر فدراتیو، ولی بسیار گسیخته اداره میشد. از دور که مینگریم، با همه ی بالندگی آغاز کار اشکانیان به رستاخیزی ملی میـمانست، با این که اشکانیان بیش از دو برابر هخامنشیـان فرمان راندند، هرگز نتوانستند ایران هخامنشی را از نظر سازمان اداری و نظامی و اعتبار ملی و جهانی بازبیـابند. به این ترتیب، با گذشت حدود نیم هزاره از فرمان راندن هخامنشیان، در ذهن کُند آن روزگارانِ کم حافظه، همه چـیز به آرامی دگـرگـون شده و ریخت و هنجاری کاملاً متفاوت یافته بود.
پس از اسکندر و اسکندریان، دگرگونی در کرانه های شرقی و غربی ایران نیز یکپارچگی کشور و روابط برون مرزی را تحت تأثـیر قرار داده بود. اگر کـوچندگـان یونانی و قوم های همراهشان به شرق کـشور و قـلمرو افغانـستان امـروزی هنجاری متفاوت داده بودند، رومیان در غرب نه تنها جای یونانیان را گرفته بودند، آنان را به کلی از ذهن منطقه پاک کرده بودند. حتی با نقشی که رومیان در منطقه ارمنستان و آسیای مقدم و میانرودان یافته بودند، به رغم مواج بودن مرزها، ایرانیان را برای نخستین بار تقریباً در مـرزهای طبیعی خود متوقف کـرده بودند و میـانـرودان که در زمان هخـامـنشیـان بخشی حـساس و تعیین کـننده از شـاهنشـاهی بود تقریباً از دست رفته بود.
پیداست که با فرمانروایی کوروش بزرگ اقتصاد ایران وارد مرحلۀ نوین و جهانی خود شد، که تا فروپاشی حکومت ساسانیان، روند همگانی آن کم و بیش دست نخورده ماند. گشودن لیدی، کشور ثروتمندی که مردمش به متکبران ضرب سکه شهرت داشتند و گشودن بابل، یکی از معدود باراندازها و بازارهای کهن بین المللی، ایران را از سِند تا مدیترانه، به بزرگترین مرکز اقتصادی جهان باستان تبدیل کرده بود. این گسترۀ بزرگ داد و ستد، با سه مرکزیت هگمتانه، پاسارگاد و بابل و در کنار این سه، مرکزیت های بزرگی مانند اورشلیم و سارد، ناگزیر از برخورداری از شبکه های مالی بزرگی بود، که بتواند پاسخگوی آن همه تحرکی باشند، که یک شبه به دست کوروش بزرگ پدید آمده بود.
شاید شگفت انگیز باشد، که این نظام تازه، از بانکی تقریباً مانند بانکهای امروز برخوردار بوده است.
کهن ترین بانک شناخته شده در ایران در زمان کوروش بزرگ، بع بانک « اِگیبی و پسران » مشهور بود. با بنیانگذاری شاهنشاهی هخامنشی و جهانگشایی کوروش بزرگ و برقراری آرامش و امنیت در آبادی ها و راه ها و همچنین آغاز رونق نقش سکه، شبه بانکداری نیز، که از هزارۀ دوم پیش از میلاد در میانرودان تا حدودی شناخته شده بود، وارد مرحلۀ نوینی شد. معمولاً کارهای مالی را معبدها به عهده داشتند، ولی از اواخر سدۀ ۷ پیش از میلاد، که با فروپاشی یا ضعف حکومت های میانرودان، معبدها توانایی پرداختن به کارهای مالی را از دست دادند، این شبه بانکها شکل جدی تری پیدا کردند. این بانکها نخست فقط وام میدادند و برای وام، گروی قابل توجهی، مانند زمین کشاورزی یا کارگر برای بهره برداری و بهره کشی، در اختیار بانک قرار میگرفت.
جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران پهلوی نام مجموعه جشنهایی است که به مناسبت دو هزار و پانصد سال تاریخ مدون شاهنشاهی ایران و در زمان سلطنت محمدرضا شاه پهلوی از تاریخ ۱۲ تا ۱۶ اکتبر ۱۹۷۱ (برابر با ۲۰ تا ۲۴ مهر ۱۳۵۰) در تخت جمشید برگزار شد. در این جشنها، سران حکومتی و پادشاهان ۶۹ کشور جهان شرکت کردند و تمدن و تاریخ کهن ایران را ارج نهادند.
مهمان های خارجی عبارت بودند از : ۲۰ پادشاه و امیر، ۵ شهبانو، ۲۱ شاهزاده، ۱۶ رییس جمهور، ۳ نخستوزیر، ۴ معاون رییس جمهور و ۶۹ وزیر خارجه از ۶۹ کشور در مراسم شرکت کردند.
تیر و فروردین ماه ۱۳ نوروز
سیزدهمین روز از هر ماه تیر یا تشتر نام دارد . در باور ایرانیان پیش از اشو زرتشت تشترایزد باران است و ایرانیان باستان از بامداد روز تیر از ماه فروردین سفره نوروزی را بر می چیدند و سبزه ها را با خود بر می داشتند و به دشت و صحرا میبردند وبه آب روان میسپاردند و با نیایش به درگاه اهورا مزدا آرزوی بارش باران و سالی پر از فراوانی و شادی می نمودند . شاید ناخجستگی روز سیزده در نزد ایرانیان باستان درآن باشد که در روز تیر سیزدهمین روز از ماه تیر آرش قهرمان ایرانی، در حالی صلح را در ایران برقرار میسازد که جان خود را فدای آزادی ایران می سازد.
جشن اسفندگان (سپندارمذگان) یکی از جشنهای ایرانی است که در روز ۲۹ بهمن برگزار میشود. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آوردهاست که ایرانیان باستان روز پنجم اسفند را روز بزرگداشت زن و زمین میدانستند. اگرچه منابع کهن از جمله ابوریحان این جشن را در روز پنجم اسفند ذکر کردهاند. ولی با توجه به تغییر ساختار تقویم ایرانی در زمان خیام که پس از ابوریحان میزیست، و سی و یک روزه شدن شش ماه نخست سال در گاهشماری ایرانی، تاریخ ذکر شده در منابع کهن را باید به روز رسانی کرد. امروز بعضی زرتشتیان آنرا در روز اسفند (سپندارمذ – پنجمین روز) از ماه اسفند (سپندارمذ) برابر با بیست و نهم بهمن در گاهشماری خورشیدی امروزین برگزار میکنند. اما موبد کورش نیکنام برگزاری جشنها با استفاده از گاهشماریهای سنتی با ماههای ۳۰ روزه را بیتوجهی به دانش نجوم و دستاوردهای خیام و موجب ناهماهنگی در جشنها دانسته و لزوم توجه به گاهشماری ملی و رسمی با ماههای ۳۱ روزه را یادآور شده است. [۱]
بسیاری از پژوهشگران ایران شناس از جمله استادان ابراهیم پور داود، جلیل دوستخواه، رضا مرادی غیاث آبادی، جلال خالقی مطلق و پرویز رجبی زمان درست این جشن را پنجم اسفند میدانند و ابداعات جدید در انتقال آن به ۲۹ بهمن را نادرست میانگارند. (بنگرید به فهرست منابع و پیوند ها در پایین همین صفحه).
استاد ابراهیم پورداود در سال ۱۳۴۱ خورشیدی، روز پنجم اسفند و جشن اسفندگان را به عنوان «روز پرستار» پیشنهاد داد که پذیرفته شد و در تقویم رسمی نیز ثبت گردید. ایشان خود در این باره نوشتهاند: “در میان جشنهای بزرگ ایران باستان، سپندارمذگان جشنی است در پنجمین روز از اسفندماه. همین روز شایسته و برازنده است که جشن پرستاران میهن ما باشد”. (پورداود، ابراهیم، مجموعه مقالات آناهیتا، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۴۲، ص ۱۶۵).
الف- اوره لیا ویکتورینا (Aurelia victorian)
در رم اوره لیا مادر اسلحه میخوانند. اوره لیا لژیونهای رومی را فرماندهی میکرد و امپراطورها را برای حکومت به رم انتخاب مینمود.
ب- کله لی (clelie)
در سال ۵۰۷ قبل از میلاد کله لی که دختری از اهالی روم بود. به پادشاه اترسکها (Etruspues) که پورسنا(Porsenna) نامیده میشد، گروگان داده شده بود. پورسنا شهر رم را از قله ژانیکول (janicule) به منظور برقراری مجدد سلطنت تارکنها(Tarpuins) تهدید میکرد. بایستی توجه داشت که هفتمین و یا آخرین پادشاه روم بنام تارکن بزرگ که با استبداد و خشونت بیاندازه سلطنت کرده بود، بوسیله برتوسBrutusاز حکومت بر کنار گردیده بود. کله لی برای اینکه برای اینکه رم را متوجه این خطر سازد از نزد پورسنا سواره به طرف روم فرار کرد و از رودخانه تیبر Tibre گذشت و وارد روم گردید. کنسول روم بنام والریوس (Valerius) که از شجاعت او متحیر شده بود، او را دو مرتبه به علت اینکه گروگان بود، به نزد پورسنا بازگردانید. با اینکه کله لی یک سرباز نبود ولی عمل متهورانهاش سبب شد که بین طرفین صلح برقرار شود و رومنها برای این عمل قهرمانی او یک احترام استثنائی قائل شدند و مجسمه او را در حالیکه سورا اسبی بود در قلعه راه مقدس (La voie sacree) قرار داده و ستایش کردند.
پ- سه وینا اولپیا (Seveina Ulpia)
سه وینا اولپیا زن امپراطوری رم اوره لی ین (Aureline در شرح حال زنوبی ملکه پالمیر ذکر گردید) در تمام لشکرکشیهائی که شوهرش به نقاط مختلف کرد او را همراهی نمود و در مواقع جنگ در کنار شوهرش جنگید. در یکی از جنگهای بین اوره لین و پالمیریها، با ملکه زنوبی روبرو گردید.
بو آدیسه (Boadicee یا Boudiecca یا Bodicca)
بریتانیای کبیر نیز هنگامی که بنام برتانی نامیده میشد. زنان مشهور بخود دیده است. یکی از آنها زنی بنام بو آدیسه میباشد.
بو آدیسه زن پادشاه اینها (Icenes) بنام پرزیوتاگ (Prasutogue 51 ساله) در عصر استیلای رومیها بر برتانی بود.
در هنگامی مرگ اختیارات حقوقی خود را بشرطی به نرون (Neron68 تا ۵۴ میلادی) واگذار نمود که زنش بو آدیسه به عنوان ملکه جانشین او گردد. پرزیوتاگ امیدوار بود که باین ترتیب مانع اشغال کشورش بوسیله ارتشهای رومنها شود. ولی نرون نه تنها بشرط مزبور اعتنا ننمود و نه فقط ملکه را تحت حمایت خود نگرفت، بلکه او را در میان سربازان خود رها نمود که مورد اهانت قرار گیرد هنگامیکه بو آدیسه را با شلاق میزدند، بچشم خود دیدند که دو دختر او را رومنها مورد تجاوز قرار دادهاند.
با رسیدن این خبرهای نفرتانگیز افراد ملتی که مورد بیاحترامی قرار گرفته بود، بپا خاستند و یک ارتش ۱۲۰ هزار نفری تحت فرماندهی بو آدیسه کلنی رومنها را بنام کومالودونوم (Comaludunum) گرفته، لژیون نهم رومی را شکست داده و لوندی نیوم (Londinium) و ورولامیوم (Verulamium) را اشغال نمودند و بنا بهگفتهی تاسیت (Taciteمورخ لاتن ۵۵ تا ۱۲۰ بعد از میلاد) هفتاد هزار رومن و یا متفقین آنها را خفه کردند.
ولی کنسول رم بنام سوان تونیوس (Suentonius Paullinus) با عده تازه نفسی به برتانی مراجعت کرد و بو آدیسه شکست خورد و او را در یکی از جنگها کشته یافتند و بنا به روایت دیگری او خود را مسموم نمود. دختران او نیز در همان موقع، در حالیکه میگفتند تلخی این زهر کمتر از تلخی ظلم و شقاوت میباشد خود را مسموم نمودند.