سياحتنامه اولياء چلبي مهمترين و مفصلترين سفرنامهاي است که در دوره عثماني در نيمه دوم قرن يازدهم هجري نوشته شده و حاوي خاطرات سفر نويسنده از سرزمينهاي وسيعي است که آن زمان در اختيار دولت عثماني و گاه خارج از سلطه آن دولت بوده است. اين اثر ارزشمند بارها به ترکي عثماني و لاتين چاپ شده (براي نسخههاي خطي و چاپي آن بنگريد به:مجله الداره، سال 27، ش 3، ص 68 ـ 70) و اخيرا هم توسط انتشارات yky (انتشارات بانک ياپوکرِدي) به صورت انتقادي درحال نشر است که تاکنون هشت مجلد آن از چاپ خارج شده است. از اين سفرنامه، بخش کوتاهي که به تبريز و شهرهاياطراف آن اختصاص دارد و مربوط به سال 1050 است، توسط مرحوم حاج حسين نخجواني ترجمه و به فارسي منتشر شدهاست (تبريز، 1338 ش، 41 صص.) اما تا آنجا که مي دانيم، اطلاع و متن بيشتري از اين دايرة المعارف شگفت که به نوعي ميتوان آن را با سفرنامه شاردن مقايسه کرد، در فارسي ارائه نشده است. مطالعه همان بخش که مربوط به شهرهاي مختلفآذربايجان از جمله مراغه و تبريز و غيره است، نشان مي دهد که اين اثر تا چه اندازه اهميت دارد.
موضوع یک تجربه:چگونه توانستم درعلی اعتماد به نفس ایجادکنم؟
مقدمه:
ماموریت اصلی نظام تعلیم و تربیت فراهم کردن شرایط و امکانات جهت رشد و شکوفایی همه جانبه استعدادهای دانش آموزان می باشد در این راستا باید با مشکلات رفتاری دانش آموزان آشنا شد و در جهت رفع آنها کوشید یکی از این مشکلات اعتماد به نفس پایین برخی از دانش آموزان است. در محیط تعلیم و تربیت رفتارها و تعامل افراد باید به گونه ای باشد که عزت نفس دانش آموزان را بیشتر از هر چیز مورد توجه قرار دهد و محتوای دروس و برنامه های آموزشی و پرورشی باید طوری طرح ریزی شود که باعث افزایش اعتماد به نفس دانش آموزان گردد . تجربه ای که من به آن دست یافتم با هدف ایجاد اعتماد به نفس در دانش آموزی بود که اضطراب ، کمرویی و ترس از حضور در اجتماع، جلوی رشد استعدادها و مهارتهای وی را گرفته بود این تجربه برای من یک مدل و مثال از برخورد با دانش آموزان در سالهای بعدی گردید و من خوشحال هستم که به عنوان یک مربی امور تربیتی میتوانم برای فرزندان این آب و خاک کاری انجام داده و یک عامل انگیزه و محرک رفتار مثبت برای آنان باشم .
ديباچه
استان همدان با مساحت 20172 كيلومتر مربّع، در غرب ايران واقع شده و مركز آن شهر همدان است. اين استان در طول درّه وسيعى كه از دو طرف، به ارتفاعات الوند محصور است، قرار دارد. در سال 23 هـ .ق. همدان پس از نبرد نهاوند، توسط قواى اسلام تصرّف گرديد و از آن پس فراز و نشيب هاى فراوانى را پشت سر گذاشت و بارها مورد تهاجم و سلطه قرار گرفت و لطمات فراوانى را متحمّل گرديد.([1]) با توجّه به همه اين حوادث، همدان نقش بسيار مهمّى در فرهنگ و انديشه ايران و حتّى جهان تشيّع داشته است و در ادوار تاريخى گوناگون، مشاهيرى پرآوازه از آن برخاسته اند، كه يكى از اين نامداران عرصه عرفان و معرفت، مير سيّد على همدانى است.
محمد بن شيخ محمود عالم جليل – دانشمند هوشمند- دكتر محمدمفتح در سال 1307 ه . ش در روستاي « كَلِه سَر » از توابع بخش قروه درجزين شهرستان رزن به دنيا آمد .پدر شهيد حاج شيخ محمود مفتح ازروحانيون برجسته شهرهمدان بود. شهيد مفتح تحصيلات حوزوي را نزد آخوند ملاعلي معصومي درهمدان شروع كرد. وی ادبيات عرب و فارسي را نزد پدرش آموخت وبراي ادامه تحصيل در سن 15 سالگي به قم مهاجرت كرد و در مدرسه دارالشفاء اقامت گزيد.
اساتيد خوزي دكتر مفتح شخصيت بزرگي مانند آيت الله سلطاني ،آيات عظام امام خميني (ره)
آثاروتأليفات دكترمفتح عبارتنداز:ترجمه قسمتي ازتفسير«مجمع البيان»طبرسي،روش انديشه درمنطق،حكمت الهي درنهج البلاغه،ويژگيهاي زعامت ورهبري وكتاب مهم حاشيه براسفارملاصدرا به زبان عربي كه اين اثرهنوزبه چاپ نرسيده است.١
علي بن ابراهيم معصومي وفسی معروف به آخوند ملاعلي همداني ازفقهای مشهور و بزرگ عصر در سال 1273 ه. ش در روستاي وفس از توابع بخش مركزي شهرستان رزن بدنيا آمد .تحصيلات مقدماتي را در همدان به انجام رسانيد وسپس به تهران رفت و نزد علامه شيخ عبدالنبي نوري درس علوم عرفاني و نزد آخوند ملامحمد هيدجي علوم عقلي را آموخت .در سال 1340 ه.ق كمي پس از تأسيس حوزه علميه قم به همت آيت اله حائري يزدي ازمحضروی نيز استفاده نمود و همزمان خود نيز به تدريس پرداخت .در سال 1315 ش به همدان بازگشت و چند سال بعد حوزه علميه همدان راكه مدرسه مخروبه اي بود تأسيس كرد و اين زماني بود كه دستگاه پهلوي مي كوشيد مدراس و علما رانابود كند.آخوندهمدانی به دنبال آن كتابخانه غرب را تأسيس كرد همچنين مجله ماهانه پيك اسلام را در همدان راه اندازي كرد و رونق فراوانی به حيات علمي همدان بخشيد .شيخ ملاعلي در حوزه علميه همدان شاگرداني از جمله سيد محمود طالقاني شيخ علي انصاري ،حاج سيد مصطفي هاشمي ،شيخ محمد حسين بهاري ،شيخ علي ثابتي ،شيهد محمد مفتح،شيخ حسين نوري همداني ،شيخ احمد صابري همداني و سيد احمد خسروشاهي را تربيت كرد.وی سرانجام در سال 1357 ه .ش ازيك بيماري شديد در لندن در گذشت و پيكر پاكش به همدان منتقل و در گلزار شهدا همدان به خاك سپرده شد.١
آثار آخوند ملاعلي عبارتند از:
2
1- رساله در شرح حال ابوبصير صحابي
2- رساله در قاعده الاضرر و لاضرار
3- رساله در اجتهاد تقليد
4- رساله در اسرار الصلوه
5- رساله در كلام نفسي
6- رساله در لباس مشكوك
7- رساله در حبط و تكفير
8- رساله در حكم عصير عبني و زبيبي و ثمري
9- رساله در احوال اصحاب اجماع
10- اربعين حديثا
11- رساله در بيان (عده)كافي
12- تقديرات فقه و اصول آيت اله حائري
13- ديواي اشعار و سروده ها
14- حاشيه بر عروه الوثقي سيد محمد كاظم طباطبايي
15- حاشيه بر رساله انيس النجاه٢
١ – صابري همداني- احمد- تاريخ مفصل همدان- جلد سوم – انتشارات شاكر- 1381 – ص 96-093
٢ – همان منبع- ص – 104.
عارف وارسته و حكيم فرزانه حاج ملاحسينقلي ابن رمضان شوندي يكي از نوادرروزگار است كه در سير و سلوك به اوج رسيد.اين عارف بزرگ در سال 1239ه.ق در قريه شوند از قراءقروه درجزين شهرستان رزن به دنيا آمد .عارف بزرگ حاج ملاحسين قلي از تبار و خاندان جليل القدر جابربن عبداله انصاري مي باشد كه اين مطلب در اشعار مرحوم حاج سيد احمد درجزيني در قصيده درجزينه آمده است:
« در شوند اولاد جابر ميشوند يك كلاه و خرقه دارند از سنين»
نسبتش برمصطفي بدهند هم از كرامت ها عيان گردد چنين١ »
شيخ دوران كودكي را به شباني گذرانده وهمزمان مراتب ابتدايي تحصيل را درزادگاه خودگذراند.و سپس براي ادامه تحصيل به تهران عزيمت نمود.درآنجا در حوزه شيخ عبدالحسين (پدروی اهل روستای نظام آباد رزن بود) مشهور به شيخ العراقين تهرانی درس معقول را به كمال رساند. سپس عازم سبزوار شده و نزد حاج ملاهادي سبزواري حكمت،فلسفه وعرفان راآموخت.ملاحسینقلی از آنجا به زادگاه خود برگشته و پس از مدتي عازم نجف اشرف شد.ودرسالهاي طولاني ازدرس شيخ مرتصي انصاري استفاده و بسياري از تقريرات او را در رشته فقه و اصول به رشته تحرير درآورد. وی در اخلاق و عرفان از آقا سيدعلي شوشتري استفاده نمود. بعد از فوت استادش متصدي فتوا نشد و دنبال رياست نرفت،بلكه درمنزل نشست وطلاب فهيم بدو روي می آوردند و منزلش محل اجتماع زبدگان علم شدوشاگردان عجيبي درعلم الهي و رفان تربيت كرد.از جمله: شيخ محمد بهاري،سيداحمد كربلايي و دامادش سيد ابوالقاسم اصفهاني ،ميرزا جواد آقاتبريزي ، سيد محسن اميني عاملي ، سيد محمود طالقاني نجفي،سيد محمد سعيد جنوبي ،سيدعلي همداني و فرزندش شيخ علي همداني،سيد جمال الدين اسدآبادي ،آخوند ملافتح علي عراقي ،كيوان قزويني ،سيد مرتضي كشميري ،سيدحسن صدر،میرزاجوادآقاملکی تبریزی،عبدالحسین لاری وبسیاری ديگر١
ازمرحوم ملاحسینقلی شوندی کرامات زیادی درتذکره ها وکتب نقل شده است.
ملاحسینقلی شوندی پس ازعمري تلاش وتربيت دهها انسان مستعد درسفري براي زيارت كربلا درسال 1311ه.ق روحش به بهشت برين پرواز كردودرجواررحمت حق آرميد.جسد پاكش در حجره چهارم از طرف باب زينبيه دفن گرديد (رحمه الله عليه)
آثار علمي از عارف و سالك ملاحسینقلی شوندي به يادگار مانده از جمله:
1-
1
تقديرات درس استادش شيخ انصاري در فقه و اصول
2- كتاب «الخلل» كه نسخه آن در كتابخانه شوشتري ها در نجف موجود است.
3- قضا و شهادات كه اخيراً به چاپ رسيده است.
4- مسائل رهن
5- مكاتبات عرفاني و اخلاقي او كه به نام «تذكره المتقين »به چاپ رسيده است2.
١ – صابري همداني،احمد، تاريخ مفصل همدان ،جلد دوم،قم،انتشارات شاكر ، 1381 ص 302.
١ – محمدي، علي ،نامه هاي عرفاني ،دفتر نشر معارف،1388،ص 298-297
2 – تاريخ مفصل همدان ،جلد دوم ، ص 309-308
حاج ميرزا ابوالقاسم رباني بن حاج ملاطاهر شاهنجريني عالم فقيه مجتهد جامع معقول و منقول ازافاضل علما وازمشاهيرمجتهدين همدان است كه درسال 1309 ه ق درروستاي وسمق ازتوابع بخش قروه درجزين شهرستان رزن متولد شد.وی درهمین روستاقسمتي از علوم ابتدائي فارسي و عربي و صرف و نحو را بياموخت .سپس به همدان منتقل شد و مدت شش سال ازعلمـاء واساتيد شهراستفاده نمودوتا سطوح عاليه را فراگرفت .سپس به تهران رفت و در محضر اساتيدي چون حاج شيخ مسيح طالقاني و سيدمحمد تنكابنی فقه را آموخت وازآقا ميرزا حسن كرمانشاهي وآخوند هيدجي زنجاني نيزفلسفه راآموخت .آیت الله ربانی سپس براي تدريس به همدان برگشت.وی پس از چند سال تدريس درهمدان،اقامت در نجف اشرف را برگزيد.درآنجا درفقه واصول از آيه اله حاج ميرزا حسن نائيني و علامه و مجتهد اصولي حاج آقا ضياء عراقي سال ها بهره وافي وکافي رابرد.مدتي هم از فقيه رباني آقا سيد ابوالحسن اصفهاني استفاده علمي كردو به مراتب عاليه و مدارج كامله علم و دانش نائل و اخذ اجازه اجتهاد از مراجع بزرگ موفق گرديد.
ميرزا ابوالقاسم رباني بعد از نيل به مراتب عاليه اجتهاد به ايران برگشت و در موطن اصلي خود وسمق سكونت گزيد.درآنجا مدرسه ساخت وبه تربيت وتعليم طلاب علوم ديني و تدريس پرداخت .بعدازمدتي به همدان رفت درمحله ذوالرياستين ساكن ودرمسجد همان محله اقامه جماعت كرد وبه تدريس فقه واصول مشغول شد وی بعدهارياست مدرسه زنگنه را نيز به عهده داشت .
ازآثارعلمي مرحوم رباني شاهنجريني مي توان به :
1-دوره كامل اصول از تقريرات درس جامع آقاضياء عراقي
2-كتاب قضاء در فقه
3-رساله در خلل صلوه
4-رساله درصلوه مسافر
5-رساله درقواظع
6-رساله در خيارات
7-رساله در شروط و احكام آن اشاره نمود.١ا
در آیهی اول سورهی نساء آمده است که
«یَاأَیُّهَاالنَّاسُ اتَّقُوارَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِیراً وَنِسَاءً.»
از ظاهراین آیه و آیات متعدد دیگر استفاده میشودكه مراد از«نفس واحده» آدم(ع) و مراد از «زوجها» حوا میباشد كه پدر و مادر نسل انسان است و همهی افراد نوع انسان به این دو تن منتهی میشوند. وازتعبیر«وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِیراً وَنِسَاءً» به دست میآید كه نسل موجود انسان، تنها به آدم و همسرش منتهی میشود و جز این دو نفر،هیچ كس دیگری درانتشارنسل انسان دخالت نداشته (نه حوری بهشتی، و نه فردی از افراد جن و نه غیر آن دو) وگرنه میفرمود« و بث منها و من غیرهما»
بنابراین نتیجه میگیریم كه:
1-منظور از رجالاً كثیراً و نساءً كل بشر است و افراد بیواسطه مثل هابیل و قابیل و غیره و یا با واسطه مثل فرزندان هابیل و قابیل تا انسانهای امروزی تا روز قیامت از آدم و حوا منشعب شدهاند.. 2-ازدواج در طبقه اول بعد از خلقت آدم و حوا یعنی در فرزندان بدون واسطه آنها بین خواهران و برادران بوده است یعنی دختران آدم و حوا با پسران آنها ازدواج كردهاند.چون در آن روز در تمام عالم نسل بشر منحصردرهمین فرزندان بوده است و هیچ اشكالی ندارد چون مساله یك مساله تشریعی است و تشریع تنها كار خدا است او میتواند براساس مصلحت و ضرورت،عملی را زمانی حلال كند ودر زمان دیگربراساس حكمت حرام كند.
تذكر:
تحریم ازدواج با محارم تشریعی است و تابع مصالح و مفاسد است و حكم تكوینی نیست (نظیر مستی آوردن شراب) ازدواج خواهر و برادر در روزگاری كه تجویزش باعث شیوع فحشاء و جریحهدار شدن عفت عمومی نمیشود از طرف خداوند حلال شمرده میشود و در روزگاری دیگر مثل روزگار ما كه باعث این محذور میشود تحریم میشود. اگر سوال شود كه آیا ازدواج با محارم مخالف فطرت انسان (یعنی حرمت ذاتی داشته) است یا خیر؟
در پاسخ میگوییم فطرت چنین ازدواجی را صرفاً به خاطر اینكه ازدواج خواهر و برادر است نفی نمیكند و از آن تنفر ندارد بلكه نفی آن بخاطر شیوع فحشاء و منكرات است چون این عمل باعث میشود كه غریزه عفت باطل و عفت عمومی لكهدار گردد و واضح است كه شیوع فحشاء بوسیله ازدواج خواهر و برادر در زمانی است كه جامعه گستردهای از بشر وجود داشته باشد و اما در روزگاری كه در تمام روی زمین غیر از چند پسر و دختر از یك پدر و مادر وجود ندارند و از سوی دیگر مشیت الهی تعلق گرفته كه همین چند تن را زیاد كند دیگر عنوان فحشاء بر چنین ازدواجی منطبق و صادق نیست.
در روایتی از امام سجاد(ع) حكایت شده كه در گفتگوی مرد قرشی فرمود: هابیل «بلوزا» خواهر همزای قابیل ازدواج كرد، و قابیل با «اقلیما» خواهر همزای هابیل ازدواج كرده است كه مرد قرشی پرسید آیا هابیل و قابیل خواهران خود را حامله كردند؟ فرمود: آری ،مرد عرضه داشت: اینكه عمل مجوسیان است، آنگاه حضرت فرمود: مجوسیان اگر این كار را میكنند و ما آن را باطل میشماریم برای این است كه بعد از تحریم خدا آن را انجام دادند. آنگاه اضافه نمود: منكر این مطلب نباش برای اینكه درستی این عمل در آن روز و نادرستیش در امروز حكم خدا است كه چنین جاری شده است. مگر خدای تعالی همسر آدم را از خود او خلق نكرد؟ در عین حال میبینیم كه او را بر وی حلال نمود پس این حكم شریعت آن روز در مورد فرزندان آدم و خاص آنان بوده و بعد خدای تعالی حكم حرمتش را نازل فرموده است.
-نساء / 1
-زمر / 6 و اعراف / 272
احتجاج طبرسی، ج 2، ص 44 و بحارالانوار، ج 1، ص 226 -
*معرفى كتاب
انديشه تدوين فرهنگنامه جغرافيايى معجم البلدان براى ياقوت به سال 1218 م / 615 ه. در مرو پديد آمد و رنگ خاصّ كتاب از اوضاعى كه با تأليف آن پيوسته بود، بر ما معلوم مىشود. چنين رخ داد كه ياقوت با امام سمعانى، پسر مؤلّف الأنساب معروف، در مجلسى بود و از كلمه حباشه، نام محلّى در جزيرة العرب، سخن رفت كه در حديث آمده بود و ياقوت بر بنيان اشتقاق كلمه مدلّل داشت كه بايد آن را با ضم« ح» خواند، ولى يكى از حاضران مصرّ بود كه بايد حباشه با فتح« ح» خوانده شود و ياقوت نتوانست مرجع موثّقى به تأييد نظر خود پيدا كند، و با آنكه كتابخانههاى مرو در آن هنگام پر از مراجع بود، از يافتن شاهد ناتوان ماند. در اين هنگام مصمّم شد تا فرهنگ جغرافيايى را توضيح كند بلكه تلفّظ درست آنها را نيز به دست دهد. بنابراين كتاب وى از نوع آن فرهنگهاى لغوى است كه از قرن نهم به بعد با آن روبه رو شدهايم، و اين نكته از كلمات خود ياقوت به هنگام وصف كتاب در مقدّمه معلوم مىشود كه گويد:« كتابى است درباره نام شهرها و كوهها و درّهها و دشتها و دهكدهها و جاها و وطنها و درياها و رودها و بركهها و بتها». به همين جهت آن را معجم البلدان ناميده است.
با آنكه ياقوت راهى هموار در پيش داشت كه بسيار كسان از پيش پيموده بودند، باز هم بيم آن داشت كه به آن متّهم شود كه از تأليف فرهنگ هدف جغرافيايى صرف دارد، بدين جهت بيشتر از هر چيز كوشش دارد تا مطالب خود را با شواهدى از قرآن و حديث تأييد كند. اشاره مىكند كه آيات خالق و دلايل قدرت او بر همه زمين گسترده است، از اين رو در قرائت سفرنامهها و اطّلاع از وضع شهرها فوايد بزرگ هست و اندرزهاى نكو، و مرد پارسا مىبايد كه در اثناى سفر مشاهدات خود را به منظور فايده معاصران و نسلهاى بعد يادداشت و تدوين كند. ياقوت از اين نكته كه اطّلاعات جغرافيايى از لحاظ علمى نيز اهمّيّت دارد غافل نيست. به عقيده او نسخه برداران و روايتگرانى كه نامها را بى دقّت مىپذيرند، غالبا آنها را به خطا ثبت مىكنند، در صورتى كه همه مردم به ضبط درست اعلام نياز دارند. حاكمان و قانونگذاران بايد از فتح هر شهر به دست مسلمانان خبر داشته باشند كه چگونه انجام گرفته تا خراج شهر را تعيين توانند كرد. اهل حديث بايد علما و مجتهدان معروف هر ولايت را بشناسند. اطلاع يافتن از آب و هوا و اوضاع طبيعى براى طبيبان اهمّيّت دارد. منجّمان نيز بايد منازل نجوم را بدانند تا طالع بلاد را توانند ديد. شاعران و عالمان لغت بايد تلفّظ نام مكانها و رودها و كوهها و چاهها را درست بدانند تا خطا نكنند و مضحكه مردم دانا نشوند. ياقوت شرحى را كه در مقامات حريرى آمده، كه يكى از دانشمندان بزرگ دوران از تعيين محلّى عاجز مانده بود، شاهد گفتار خود مىگيرد.
همه اين دلايل كه ياقوت آورده در حد خود موجّه است و بار ديگر تصوّرى از آن ملاحظات عملى كه نوشتههاى جغرافيايى را به نزد مؤلّفان مسلمان پديد آورد و به كمال رسانيد، به دست مىدهد كه البته ياقوت همه را ياد نمىكند.
رشتۀ اصلی تحقیقات من، از نظر روش کار، بیشتر بستگی به تاریخ دارد؛ یعنی درحقیقت من در زمینۀ تاریخ پژوهش میکنم. همانطورکه شما میدانید در مراکز ایرانشناسی اروپا و رویهمرفته در خارج از ایران، ما جایی را نداریم که یک متخصص زبان فارسی و یا یک متخصص تاریخ ایران و یک متخصص ادبیات ایران با هم کار کنند و ما خوشحال میشویم اگر برای همۀ این زمینهها در جایی یک کرسی استادی به وجود بیاید؛ مثلاً من خودم بیشتر در زمینۀ تاریخ کار کردهام و ادبیات فارسی هم تدریس میکنم و درضمن در اساس زبانشناسی در مورد زبانهای ایران هم دخالت میکنم. از سوی دیگر، بدون آگاهی در زمینۀ دین اسلام نمیتوانیم ایرانشناسی تدریس کنیم؛ بدینترتیب، شما متوجه میشوید که ما درحقیقت کاری میکنیم که از تخصصمان بیشتر است؛ یعنی ما در ضمن اینکه در پژوهش شاید یک تخصصی داشتهباشیم، در زمینههای دیگر نیز همانطور که عرض کردم دخالت میکنیم. وقتی که دربارۀ تاریخ ایران صحبت میکنیم معمولاً گرایش داریم که آن را بهعنوان یک جریان یکسره و بدون انقطاع درنظر بگیریم؛ یعنی تاریخ عمومی را در نظر بگیریم که به نظرم موارد ضد و نقیضی در آن یافت میشود؛ درحالیکه تاریخ اصولاً یکسره نیست و سرعتهای گوناگونی دارد.