اميرکبيربراي اينکه ازروابط درباريان وروحانيون بابيگانگان مقيم کشوراطلاع پيداکند و بتواندمأمورين وظيفهشناس ووطنپرست راازخائنان تشخيص دهد،اداره مخصوصي در تهران تأسيس کردکه کارکنان اين اداره به صورت کاملامخفيانه برتمام امورنظارت ميکردندازنفوذ بسياري درسراسرکشوربرخوردارشده بودند. روز 5 نوامبر 1849 کلنل شيل به ديدن صدراعظم رفت وازامام جمعه شفاعت کرد، صدراعظم هم براي اوتوضيح دادکه شخصاً علاقهمند است تاروابط دوستانه خويش رابا امام جمعه حفظ کندولي رفتارميرزاابوالقاسم باعث ناراحتي ورنجيدگي خاطراوشدوبه کلنل شيل گفت که اگر اين رويه بخواهددرمملکت ادامه پيداکنديادرمقابل کاراووبقيه روحانيون که مثل اوعمل ميکنندميايستدويااستعفا ميدهدوخانه نشيني رابه صدراعظميايران ترجيح خواهدداد. کلنل شيل که درآن ملاقات متوجه شد که امير حتي درمنزل مسکوني اوهم مأموران مخصوصي داردفوراًبه لردپالمرستون وزيرخارجه کشورش نامهاي نوشت وقضيه انفيهدان الماس نشان وجاسوسان صدراعظم رادرسفارت روس براي اوتوضيح داد.وبعدازآن هم بسيارسعي کردتااسامي جاسوسان وخفيهنويسان تشکيلات اميرکبيررابه دست آورد.وزيرمختارانگليس طي نامهاي که درروزيازدهم آگوست1849به نايبالسلطنه هندوستان نوشت،ازآنها تقاضاکردکه براي شناسايي جاسوسان امير مبلغي درحدود سيصدليره به اوکمک کنند.البته لازم است بدانيدباوجودتمامي کمکهايي که نايبالسلطنه هندوستان ووزارت خارجه انگليس به کلنل شيل کردنداوموفق نشدتادرسازمان صدراعظم ايران نفوذ کندوحتي يکسري سرنخهايي راهم خودبه خودبه دست مأموران اميردادند. |
: خبرگزاری فارس نوشت
رئیس فرهنگستان علوم اسلامی گفت: تدوین الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت کاری سخت و طاقتسوزاست، به این معنی که با تحقق آن درکشورمان،نظم جهان را دگرگون میکنیم.
رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران درنخستین کنفرانس الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت که درکتابخانه ملی درحال برگزاری است،اظهار داشت: پیشرفت جای چون وچرا ندارد،چون اگرپیشرفتی که بایدصورت گیرد پیشرفت ایران اسلامی است.
اصطلاح«پیشرفت»یک قرن پس ازپدید آمدن وارد ایران شد
افسردگی،بیماری رایجی است که زنان دوبرابرمردان به این بیماری مبتلا میشوند.این بیماری معمولا درهرسنی رخ میدهداما به طورمیانگین بیشتردراوایل جوانی خودرانشان میدهد.افسردگی علائم مختلفی دارداما رایج ترین نشانه آن غمگینی واز دست دادن علاقه به اموری است که فرد قبلا به آن علاقه داشته است.
تفاوت افسردگی وغمگین بودن:
مرگ یک عزیز، از دست دادن شغل، ناکامی در تحصیل و…اموری هستند که اغلب باعث ناراحتی افراد میشوند.احساس غمگینی و ناراحتی برای این امورامری عادی ومعمولی است.این احساس وغمگینی باافسردگی متفاوت است.درحالیکه احساس غمگینی به مرور زمان کمترمیشود،اختلال افسردگی میتواندبرای چندین ماه دوام داشته باشد.بیمارانی که افسردگی راتجربه میکنندعلائم کاملا متفاوتی نسبت به یک فردغمگین ازخود نشان میدهند.افسردگی میتواند برهرکسی تاثیرگذارد.حتی ممکن است افرادی که زندگی عادی وآرامی دارندبا بروز رویداد ومسئله ناراحت کنندهای به افسردگی مبتلا شوند.چندین عامل میتواند منجر به شیوع افسردگی شود.
اخبار جدید کنگره ملی تاریخ دانان ایران ...
شنبه 6 خرداد 1391 ساعت 13:09
مهلت ارسال اصل مقالات تا پایان تیرماه 1391
مهلت ثبت نام نهایی در کنگره: 15 خرداد 1391
کنگره تاریخدانان ایران با گردهمایی خانوادۀ بزرگ مورخان، استادان و معلمان، دانشجویان و همۀ پژوهشگران در شهر تاریخی همدان برگزار خواهد شد.
زمان کنگره: 14 الی 17 شهریور ماه 1391
محور مقالات کنگره: آخرین نتایج مطالعات و تحقیقات تخصصی پژوهشگران در دورههای مختلف تاریخ ایران؛ نگاهی ویژه به وضعیت کنونی پژوهش و آموزش رشته تاریخ در ایران و مسایل و چالش های آن در اولویت است.
مهلت ارسال اصل مقالات: پایان تیرماه 1391
رئوس برنامه های کنگره:
ارائه مقالات برگزیده
جلسات گفتگو پیرامون محورهای اصلی کنگره (با حضور میهمانان بینالمللی)
تجلیل از پیشکسوتان عرصه تاریخ ایران
بازدید از اماکن تاریخی و فرهنگی همدان
گردشهای سیاحتی در شهر همدان
برنامه های تفریحی بعد از پایان ساعات رسمی کنگره (مسابقات؛ اجرای موسیقی؛ نمایش فیلم و...)
هزینه های در نظر گرفته شده برای هر نفر در اقامت 4 روز |
مبلغ (ریال) |
اعضای علمی کنگره (استادان؛ پژوهشگران؛ دبیران و...) |
1/000/000 |
اعضای خانواده |
1/000/000 |
دانشجویان عضو انجمن ایرانی تاریخ |
800/000 |
اعضای علمی کنگره ساکن در شهر همدان (استادان؛ پژوهشگران؛ دبیران) |
300/000 |
شماره حساب : 0285409012 بانک تجارت شعبه دولتی کد 400 به نام انجمن ایرانی تاریخ
ثبت نام نهایی شرکت در کنگره تاریخ دانان ایران
نام و نام خانوادگی |
|
کد ملی |
|
وضعیت اشتغال |
|
آخرین مدرک/ دانشگاه |
|
تعداد همراهان (خانواده) |
|
شماره تماس ثابت و همراه |
|
شهرستان محل سکونت |
|
پست الکترونیک |
|
نحوه شرکت در کنگره (با مقاله/ بدون مقاله) |
|
مشخصات فیش مبلغ واریزی (شماره فیش/مبلغ/تاریخ واریز) |
|
مهلت ارسال اصل مقالات تا پایان تیرماه 1391
مهلت ثبت نام نهایی در کنگره: 15 خرداد 1391
کسب اطلاعات تکمیلی:
آدرس ایمیل: info.ncih@ishistory.ir
شماره تماس : سیفان 09386069323
علم ژنتیک یکی ازعلوم جدید درحل بسیاری ازمشکلات وبیماریهاست.با توجه به اینکه ایران یکی ازکشورهای پیشرفته دراین حوزه است پزشکان ومهندسان این علم بسیاری از مشکلات مربوط به ناباروری راحل کرده اند.یکی ازاین مشکلات مربوط به زوجهایی است که قادربه تولدفرزند نیستند که موسسات مجازبا دریافت جنین اززوجهای اهدا کننده ان را به زوجهای گیرنده میدهند.این انتقال مباحث حقوقی متعددی به وجود اورده که ازجمله انها بحث ارث ونسب است.اهمیت بحث نسب دراحکام وضعی بسیارساده بوده زیرابا تشخیص انتساب فرزندحاصله میتوان درمورد مسائل دیگرهمچون محرمیت،نفقه،حضانت وولایت نظر داد.اما درحقوق ایران الحاق کامل طفل به زن وشوهرمتقاضی پذیرفته نشده است.ماده 3 قانون نحوه ی اهدای جنین به زوجین نا بارورمقررداشته است که دروظایف وتکالیف زوجین اهداگیرنده ی جنین وطفل متولد شده ازلحاظ نگهداری ونفقه واحترام نظیروظایف وتکالیف اولاد وپدرومادراست. با توجه به اینکه جنین درمدت 9 ماه دررحم زن قراردارد لذادراین باره میتوان ازاحکام رضاع کمک گرفت وبا جاری دانستن این احکام دراین مورد فرزند متولد شده رافرزندشبه رضاعی زن صاحب رحم دانست وبرهمین مبنا وی را فرزندشوهرصاحب رحم نیزدانست.اما درواقع نسب واقعی فرزند به صاحب اسپرم و تخمک میرسداما چون صاحب اسپرم وتخمک ازجنین خوداعراض کرده اند وجنین را به بانکهای جنین اهدا نموده اند لذا علی القاعده نبایدبتوانندادعای انتساب فرزند به خود را بنمایندهرچند درقانون صراحتی دیده نمیشود.
برادرسلام
مادوتا ماهی بودیم توی دریای کبود
خالی ازاشکهای شورازغم بودونبود
خنده مان موجهاراتاابرهامی برد
گریه مان لبهای دشمن رابه خنده می گشود …
همیشه نوک می زدیم به حباب های بزرگ !
تا که مرغ ماهی خوارآمد وجفتم وبرد .
دلش آتش بگیره دل اون خونه خراب
حالا نوبت منه
سایه اش افتاده رو آب !
ای خدا یادش نره
***
که یک ماهی این پایین منتظره
***
نمی خواهم تنها باشم
ماهی دریا باشم
نمی خواهم که پس از این
توی قصه ها باشم !
آری (( جفت من )) !
این است سرنوشت ما که به حبابهای بزرگ نوک می زدیم ! واکنون فاصله مان درمکان از چند گام بیشترنمی شدازچندهزارکیلومترکمترنیست وفاصله مان درزمان که ازچندساعت بیشترنمی شداکنون آنچنان که پیداست ازچند سال کمترنخواهدبود!
نکته شماره 1: نرمش جمسانی
نرمش باعث ترش مسکن های طبیعی (اندرفین) دربدن می شود.اندرفین که همان مرفین طبیعی است باعث کاهش خستگی واحساس آرامش می شود.روزانه 20 دقیقه ورزش در کاهش استرس وافسردگی بسیار موثر است.
نکته شماره 2: نرمش روحی
روشهای زیادی برای کنترل ذهن وجود دارد. مانند یوگا،مدیتیشن،تمرکز،دعا ونیایش و امثالهم.مهم نیست که شما چه روشی راانتخاب می کنید.مهم این است که به یک روش پایبندباشید وروزانه آنراانجام دهید.
نکته شماره 3: داشتن یک دوست صمیمی
داشتن یکنفربرای دردل درخانواده ویابین دوستان برای صحبت کردن درباره ناراحتی ها و مشکلات بسیار موثراست.صحبت کردن با یک دوست باعث می شودشمااحساس بهتری داشته باشید.
هنوزشواهدی درباره زیانآوربودن تلفن همراه دردست نیست
براساس تحقیق گسترده ای که به سفارش آژانس حفظ سلامتی دربریتانیا (اچ پی آی) صورت گرفته، هنوز هیچ مدرکی مبنی براینکه استفاده ازتلفن همراه برای سلامتی زیان آوراست،یافت نشده است.کارشناسان می گویند که با بررسی صدها تحقیق در این باره، هنوز هیچ ارتباط مستقیمی بین استفاده از تلفن همراه با خطر ابتلا به سرطان، عملکرد مغز یا ابتلا به ناباروری پیدا نکرده اند.
غلامحسین بنان
اردیبهشت ۱۲۹۰،تهران – ۸ اسفند ۱۳۶۴،تهران)خواننده ایرانی است که از سال های ۱۳۲۱ تا دهه ۵۰ درزمینه موسیقی ملی ایران فعالیت داشت.اوعضوشورای موسیقی رادیو،استادآوازهنرستان موسیقی تهران وبنیانگذارانجمن موسیقی ایران بوده است.
دوران کودکی:
پدرش کریم خان بنان الدوله نوری ومادرش دخترشاهزاده رکنالدوله(برادرناصرالدین شاه) بود.از شش سالگی به خوانندگی ونوازندگی ارگ وپیانوپرداخت ودراین راه ازراهنمایی های مادرش که پیانورابسیارخوب مینواخت بهره ها گرفت،اولین استاد اوپدرش بودو دومین استاد،مرحوم میرزاطاهرضیاءذاکرین رثایی وسومین استادش مرحوم ناصرسیف بودهاند.
فعالیت حرفهای:
ازسال ۱۳۲۱ صدای غلامحسین بنان،همراه باهمکاری عدهای ازهنرمندان دیگرازرادیو تهران به گوش مردم ایران رسیدودیری نگذشت که نام بنان زبانزدهمه شد.روحالله خالقی اورادرارکسترانجمن موسیقی شرکت دادوباارکسترشماره یک نیزهمکاری راشروع کردو ازبدوشروع برنامه همیشه جاوید «گل های رنگارنگ»بنابه دعوت استاد داود پیرنیا همکاری داشت.
دکترمحمد رضوانی درگفت وگوباخبرنگارسلامت نیوز گفت:«رادیکال های آزاد درچرخه زندگی همیشه درحال تشکیل آسیب رساندن به سلول های مختلف بدن ازجمله پوست هستند وآنتی اکسیدان ها خنثی کننده رادیکال های آزاد هستند.
وی در ادامه اظهار داشت:« ویتامین های
E و C
سلنیوم،روی وازمیان مواد غذایی میوه ها وسبزیجات،ویتامین ها ومنابع غذایی هستند که حاوی آنتی اکسیدان ها بوده وبه همین جهت مصرف این مواد بسیار توصیه می شود اما باید توجه داشت که در میان میوه ها، میوه هایی که رنگ قرمز دارند مثل انگور قرمز، گوجه فرنگی،انار و … بیشتر ازسایرمیوه هاحاوی آنتی اکسیدان هاهستند.
این متخصص پوست وموعنوان کرد:«برای حفظ سلامت پوست مصرف مکمل روی هم بسیارتوصیه می شودبه دلیل اینکه هیچ ماده غذایی نیست که سرشارازروی باشد.
وی تصریح کرد:«کوآنزیم
Q10 جزء آنتی اکسیدان شایع در بدن ماست که عملکرد آن بعنوان آنتی اکسیدان بوده ومقادیرآن باافزایش سن کمترشده وازسن ۳0سال به بالا وجود آن دربدن به شدت کاهش پیدامی کند که به صورت آنتی اکسیدان های خوراکی ومکمل و به شکل کپسول موجود است ومی توان ازآن استفاده کرد.
دکتررضوانی گفت: « ویتامینA
هم یکی ازویتامین های موردنیازبدن برای سلامت پوست است امابه دلیل اینکه جزء ویتامین هایی است که مصرف زیادآن موجب مسمومیت ویتامینی می شود،این ویتامین بایستی بااحتیاط مصرف شود.
این متخصص پوست وموتاکید کرد:«دانستن این اطلاعات برای افرادمفیداست امابرای مصرف این ویتامین هاتوصیه می شودکه به متخصصین پوست ومومراجعه کنندتابا مشکلی مواجه نشوند.
برادردانشمندهمفکرم آقای دکتر اردوبادی
پس ازعرض سلام واخلاص بسیار
امروز بیستم آبان ماه نامه عزیزتان رابه ضمیمه دعوت دانشگاه دریافت کردم.ازلطف سرکاربی نهایت سپاسگذارم وهمیشه دردل موفقیت بیشترشما رادراین راه مقدس دعا کرده ام وازخداخواسته ام که دراین خلا شعوری وانحلال اخلاقی واعتقادی وسردرگمی نسل جوان وبه خصوص تحصیلکرده جامعه شما رامددبرساندوموفق تربدارد وازاین هم دراین سختی هاودرتحمل ناگواریهای بیشماری که درراه حق هست وهمیشه بوده است صبورتربدارد .
گله ای ازمن فرموده بودید که چرا پاسخ نامه سرکارودعوت پارسال رانداده ام!قبلا خوشحال شدم زیرا تاکنون پیش خود فکرمی کردم که چه شدکه یکباره پیوندهابریدوپس ازنامه مفصل من درپاسخ دعوت دانشگاه به سرکاروتفصیل علت محرومیتم ازفیض زیارت دوستان وشرکت دربرنامه انجمن،دیگرهیچ خبری نشدوگاه حدس میزدم که به قول قاضی ابویوسف،شیطان درمیانه احباب عشق و صحاب ارادت تخلیظی کرده وخاک درجام ما ریخته است،چه این روزها سنت الاولین منافقان که فی قلوبهم مرض …ازهروقت رایج تر شده است وتهمت ها وحمله ها وتکفیرهاالبته مرانمی آزارد وبیشترمعتقد ومصمم می دارد چه می دانم که هروقت فکری قوت می گیرد وکاری انجام می یابد واثربخش ترمی شود حقدها وغرضهابیشترسربرمی دارندواین نشانه توفیقی است که پس،ادامه این راه بیهوده وبی ثمرنیست وبایدرفت ولی دراین میانه گاه فضاچنان مسموم می شودکه دراندیشه کسانی که برایشان ارج بسیارقائلم تاثیرمی گذارد ویا می تواندگذاردومن به همان اندازه که به قضاوت اشخاص اهمیتی نمی دهم رای معدودی ازصاحبنظران مخلص واگاه وصاحب دردرابیش ازانچه به تصورآیدارجمند می شمرم وگاه که می بینم هوارا چنان تیره کرده اند که درچشم پاک نظران هم اثرگذاشته ودوستی هم رای وهمدردرامکدرکرده است،قلباآزرده می شودم واین طبیعی است واکنون که گله شما راخواندم دردل شادشدم که کارکار منافقان نیست کاربدوح است که فرشته موکل نامه هاست !
بتازگی در یوتیوب فیلمی از دکتر شریعتی
منتشر شده است.این فیلم هرچند کوتاه ولی چهره دکتر رانمایان می کند.
برای دانلود این فیلم کوتاه وارزشمند
لطفا لینک زیررا وارد کرده
http://nimeharf.com/films/Dr-Shariati-nimeharf.com.mp4
این فیلم توسط فردی به نام پرومته در یوتیوب منتشر شده است.
آقای سید محمدمهدی جعفری درباره وصیت دکتر شریعتی به محمدرضا حکیمی می گوید :
درسال ۵۵ که عبدالفتاح عبدالمقصودازایران بازدید کردبعدازبازگشت ایشان به مصردوستان برای جمع بندی وارزیابی سفرایشان به ایران جلسه ای درمنزل حاج حسین امانیان برگزارکردند.حاج حسین امانیان مسئول پذیرایی ازعبدالفتاح عبدالمقصودهمسرودخترش بود .
یادم است دران جلسه ازجمله آقای دکترسیدجعفرشهیدی نیزآمده بودند.دیدیم آقای دکتر شریعتی و آقای محمدرضا حکیمی هم جداگانه به جلسه امدند.شب بسیارخاطره انگیزوفراموش ناشدنی بود . بحث اصلی درباره امام علی وکتاب عبدالفتاح عبدالمقصود بود .
دران جلسه آقای حکیمی گفت:کتابی دارم که درباره حادثه غدیراست وحادثه عاشورا،جریان امام رضا وامام زمان.تردید دارم نام این کتاب راچه بگذارم .
دکترشریعتی گفت:من پیشنهادمی کنم اسمش رابگذارامام درعینیت جامعه!
گفتگو با محمد تیجانی السماوی اهل تونس نویسنده کتاب(آنگاه هدايت شدم))
«محمد تیجانی سماوی» برای بعضیها یک وجود خیالی است، شخصیتی که ساخته و پرداخته شیعیان است، اما کسی که در هتل لاله تهران ملاقات شد واقعیتی به لطافت خیال بود، مهربان متواضع و بسیار روشنفکر، متبسم و محاسنی کم که با گشادهرویی، یک ساعت مصاحبه را پذیرفت.
محمد تیجانی السماوی در ایران با کتاب «آنگاه هدایت شدم» شناخته میشود کتابی که شرح چگونگی شیعه شدن وی را از مذهب مالکی اهل تسنن روایت کرده است، تیجانی اما به جز آنکه در دعوت به مذهب حقه جعفری کوشا است و خود تصریح میکند که این کار تمام زندگیش است دارای ابعاد شخصیتی برجسته و درسآموزی است.
محمد تیجانی السماوی که 70 سالگی خود را پشت سرمیگذارد،مدرک دکترای خود را از سوربن اخذ کرده و به فرانسوي مسلط است، تیجانی به شدت با قشریگری مخالف است و جوانان مسلمان را به مطالعه و کند و کاو در دین دعوت میکند.
سید محمد تیجانی سماوی تمام تحولات ایران را زیر نظر دارد و گویی در ایران زندگی میکند او حتی رزمایشهای نظامی را هم پیگیری میکند، چه برسد به مسایل هستهای.
این گفت وگو درهتل لاله تهران به کوشش فارس نیوزانجام شدکه مشروح آن را درپی میخوانید
لطفا خودرا به اختصارمعرفی کنید؟
به اختصار!همه زندگیام به اختصار بوده،حتی ولادتم به اختصار بوده است؛ درود و سلام بر خاتم انبیاء محمد مصطفی صلیالله علیه و آله و سلم و آل پاکش، با درود و سلام بر شما و همه شنوندگان در همه نقاط جهان. درباره زندگی مختصرم باید بگویم من محمدالتیجانی السماوی از جنوب تونس هستم و همواره میگویم اصلا عراقیام و در تونس متولد شدهام.اصل ما از«سماوه» عراق وازعراقیهایی هستیم که در زمان عباسیان از ترس کشتار به شمال آفریقا مهاجرت کردند.
از تحصیلاتتان بگویید؟
تحصیلات آغازین خود را طی دو یا سه سال در یکی از شعبههای دانشگاه زیتونه گذراندم و پس از استقلال تونس و بسته شدن دانشگاه زیتونه به مدارس فرانکو عربی (فرانسوی عربی) رفتم و پس از فراغت از تحصیل برای طی مدارج علمی بالاتر وارد دبیرستان شدم و به تحصیل در مرحله پیشدانشگاهی پرداختم.
در پایان این دوره، استادیار مؤسسه پیشدانشگاهی شهر «یوبسای» شدم و حدود 17 سال به تدریس پرداختم و پس از آن از وزارت آموزش و پرورش درخواست مرخصی کردم تا در فرانسه به تحصیل بپردازم و وارد دانشگاه «سوربن» و مؤسسه تحصیلات عالی در پاریس شدم و بیش از 8 سال به بررسی وتطبیق میان ادیان؛ادیان توحیدی سهگانه پرداختم وپس ازگرفتن لیسانس تحقیقات تخصصی در این زمینه ازدانشگاه سوربن فارغالتحصیل شدم و نیز موفق شدم در رشته فلسفه و علوم انسانی و پس از آن در رشته تخصصی تاریخ و مذاهب اسلامی از این دانشگاه دکترای درجه 3 و سپس دکترای بینالمللی بگیرم.
مسائلی که آقای مصباح یزدی درمخالفت با علی وافکاراومطرح می کرد،حول سه مسئله بنیادی یعنی بحث خاتمیت ووحی،امامت ومعاد بود.به گفته مرحوم بهشتی :( آقای مصباح گفته اند که شریعتی در این سه زمینه مطلبی را گفته که در بخش وحی و خاتمیت و معاد بر خلاف اصول مسلم اسلام است.ودربخش امامت برخلاف اصول مسلم تشیع )
مباحث فوق از سوی آیت اله مصباح یزدی در جلسه پایانی درس نهایه در مدرسه منتظریه ( حقانی ) مطرح می شود و طلاب مدرسه نیز از دکتر بهشتی در این باره نظر خواهی می کنند و ایشان در طی تابستان در سفر سالانه به مشهد نزد عده ای از طلاب و علاقه مندان به مباحث طرح شده در مقام نقد دیدگاه مصباح یزدی برآمده و در نهایت متذکر می شوند که : (( چنین نیافتم که شریعتی با این عبارات ( تکامل عقل و تعداد زوجات ) می خواسته بگوید ما باید یکسره از عقل استفاده کنیم و تعالیمی را که وحی برای ما آورده کنار بگذاریم )).
مرحوم دکتر علی شریعتی به گفته شهید مظلوم آیتالله بهشتی
در توسعه و تقویت شور انقلابی جامعه ما، به خصوص نسل جوان تاثیر بسزایی داشت و توانست قلب و احساس و ذهن جوانها را برای درک پیامهای امام، آمادهتر و به فهم و پذیرش این پیامها نزدیک کند.
از این رو بررسی گذرای دیدگاههای او که از قضا فاصله چندانی از سالروز شهادتش نداریم، از زبان اندیشمند متعهد و مجتهدی که از نزدیک با وی آشنا بود، شنیدنی است. آنچه در این نوشتار که تلفیقی از دو مصاحبه از کتاب
«بهشتی، سید مظلوم امت» است، برمیآید، انصاف، اعتدال، حسن ظن، آگاهی ژرف و باز هم انصاف در داوری و پرهیز از مد نظر قرار دادن پسند روزگار و مصلحتهای صنفی است.
در این نوشتار ضمن آنکه با اندیشه مرحوم شریعتی آشنا میشویم، از منش و بینش مرحوم بهشتی نیز تا حدودی آگاه میگردیم که همواره سخت به آن نیازمندیم:
آشنایی شما با دکتر شریعتی به چه زمانی برمی گردد؟
متنی ازقرن دهم به تصحیح رسول جعفریان
مجموعه 5138 مجلس یکی از مفصل ترین مجموعه های موجود در کتابخانه مجلس شورای اسلامی است که دارای 153 رساله و بخش است. بر اساس آنچه در فهرست کتابخانه ج 15، ص 126 ـ 127) آمده این مجموعه توسط فاضلی از قرن دهم به نام شمس الدین محمد بن علی بن نعمت الله الخاتونی مشهور به ابن خاتون گردآوری شده است. گفته شده که وی از شاگردان شیخ بهایی بوده و از شهید ثانی نیز اجازه داشته است.
در میان رسائل و قطعات موجود در این مجموعه با ارزش، صفحه ای به ذکر مورخان عرب و عجم اختصاص یافته است. این صفحه که پشت برگ 470 است، در دو بخش ترتیب یافته است. نخست ذکر مورخان عرب و دیگری مورخان عجم. در ذیل هر بخش شماری از کتب تاریخ که برای نویسنده شناخته شده بوده، شامل نام مؤلف و کتاب درج شده است. طبیعی است که در اطلاعات ارائه شده ایرادهای جدی وجود دارد، اما آنچه مهم است این که از فهرست موجود اولا می توان دریافت که آگاهی نسبت به متون تاریخی تا چه اندازه بوده است و ثانیا این که چه کتابهایی به چه کسانی منسوب بوده و ثالثا این که نویسنده کدام اثر تاریخی را قوی تر و بهتر می دانسته است. همچنین در میان آثار ذکر شده کتابهایی وجود دارد که اسامی آنها چندان مشهور نیست. برخی هم از اساس کتاب تاریخی نیست.
بنده تنها آنچه را که بود استسناخ کردم. باید در فرصتی دیگر روی آنها کار شده و اشتباهات و تصحیحاتی صورت گیرد.
* * *
تولدم روز اول مهر ماه سال یکهزارو سیصد و نوزده خورشیدی در مشهد است، در خانواده ای که پدر بزرگم (علی اکبر) صدای بسیار رسایی داشته وبه زیبایی آوازمی خوانده است. او از مالکین بزرگ مشهد بود و از خواندن در جمع پرهیز داشته ، گاه برای دوستان سرشناسی که به دیدارش می آمده اند می خوانده است.
پدرم مهدی از صدای پر طنین و رسا برخوردار بود و در جوانی آواز خواندن را شروع می کند ولی خیلی زود در محیط بسته و سنتی به قرائت قرآن رو آورده و تا آخر عمر بر همان عقیده باقی ماند و آواز را رها کرد ودرقرائت قرآن جایگاه خاصی در مشهد پیدا نمود و شاگردان زیادی برای تلاوت قرآن تربیت کردکه از جمله خود اینجانب است.
تمام وقت من از شش سالگی به خواندن قرآن با صدای خوش می گذشت .در دوازده سالگی شهره ی خاص و عام بودم و در مجامع بزرگ مذهبی و یا سیاسی آن موقع تلاوت اول برنامه با من بود. به علت توانایی در تلاوت قرآن با صدای خوش، چشم و چراغ همه اعضاء و دانش آموزان مدرسه و مردم بودم. در سال چهارم دبیرستان بر خلاف خواسته ام به دانشسرای مقدماتی رفتم و راه معلمی پیش گرفتم و از بیست سالگی به معلمی در دهات خراسان پرداختم. یک سال بعد ازدواج کردم با دختری که او هم معلم دبستان بود. همسرم خیلی با من همراه بود و با کمک او بر مشکلات مالی یک زندگی بسیار محقر پیروز شدیم.
از نوجوانی برای فراگیری گوشه های آوازی به هر دری می زدم وازهر کسی که شمه ای اطلاع داشت سئوال می کردم. به ندرت دسترسی به رادیو پیدا می کردم تا موسیقی دلخواهم را بشنوم آن هم زمانش کوتاه بود و حاصلی نداشت . تا اینکه در محیط شبانه روزی دانشسرا میسر شد “برنامه گلها” و برنامه “ساز تنها” را بشنوم و تمریناتم را شروع کنم . کمی بعد دبیر موسیقی مان آقای جوان نیز راهنمایی و کمک کردند. بیشترین تمرینات سازنده در دوران معلمی در خارج شهر بود که فراغتی داشتم و اغلب به کوه و صحرا می دم و تکنیک و متد را با سلیقه ی خودم تجربه و تمرین می کردم و صداهای گوناگون و تحریرها و چهچه ها را دستور کار خود قرار داده بودم.دوستم همکلاسیم (ابولحسن کریمی) از ابتدای کار معلمی سنتوری با خود آورده بود که بنوازد ، ترغیب شده مضراب دستم بگیرم و ببینم می شود زد ، بعد دیدم عجب کار مشکلی است تا دمدمه های صبح نشستم و ان قدر تمرین کردم تا توانستم آهنگی را دست و پا شکسته اجرا کنم و از آن به بعد سنتور شد یارغار من.
چندی بعد صدای سنتور جلال اخباری را از رادیو مشهد شنیدم و خوشم آمد ، پیدایش کردم و با هم دوست شدیم . سازی می زد و من هم می خواندم و تمرینات آواز با ساز و فراگیری نت و نواختن صحیح سنتور را با ایشان شروع کردم.
همان ابتدای کار هم صدای سنتور مشقی ام بسیار بد بود به فکر افتادم که سنتوری بسازم. کمی نجاری می دانستم با زیر رو رو کردن تمامی کاروانسراها و چوب فروشی ها و با دادن یک انعام ۵ توانی الوار پهن از چوب توت بیست ساله را پیدا کردم.آن را مطابق اندازه ها بریدم . در ان زمان کسی در مشهد گوشی سنتور نمی فروخت ، مجبور شدم صد عدد میخ نمره شش بخرم و آن ها را با سوهان دستی کوچک کنم. این سنتور که دوازده خرکه بود ساخته شد و من با یک دلبستگی عجیب به این ساز تمرینات سنتورم را بیشتر کردم. با اینکه برای اولین بار بود چنین کاری کرده بودم و در مورد پل گذاری سنتور تجربه و اطلاعی نداشتم ولی سنتور صدای دلنشینی داشت. غیر از آن سنتور سنتورهای دیگری ساخته یا در حال ساخت داشتم که کا پل گذاری را برای موزون تر کردن صداها تا به حال ادامه داده ام و خوشبختانه به نتایج قابل توجهی هم رسیده ام . در نظر دارم در آینده کتاب یا جزوه ای درباره ی تجارب کار پل گذاری های گوناگون که روی سنتورها کرده ام همراه با نتایج آن ها منتشر کنم تا در این زمینه کار مفیدی انجام داده باشم.
در سالهای بعد از چهل با هنرمندان رادیو خراسان آشنا شده بودم ولی حاضر به ضبط برنامه موسیقی نبودم . در رادیو خراسان گاه اشعار عرفانی و مذهبی و گاهی تلاوت قرآن داشتم.
سال ۱۳۴۵ خورشیدی به اصرار دوستم ابوالحسن کریمی برای شرکت در امتحان شورای موسیقی به اتفاق او به تهران رفتم. راهی برای نام نویسی و شرکت در امتحان پیدا کردیم. در اتاق شورا میز کنفرانس بزرگی بود و حدود ۱۲ تا ۱۳ نفر اعضا شورا نشسته بود. آقای مشیر همایون شهردار رییس شورا و آقایان حسنعلی ملاح ، علی تجویدی و مختاری و دیگران بودند. گفتند بیات ترک بخوان ! من هم از مایه بلند دو سه بیتی خواندم و در مایه ی بم فرود آمدم . ضربی با یک شعر هم به درخواست آقای ملاح خواندم.بعد آقای تجویدی پرسیدند تصنیف هم می خوانی ؟ چون تصنیف خواندن را دوست نداشتم و دون شان آواز خوان می دانستم ، بسیار جدی گفتم ابداً.
جوابی که بعد از یکماه از نتیجه امتحان به ما دادند این بود که فعلاً رادیو بودجه ندارد که خواننده استخدام کند و فعلاً رادیو نیاز به خواننده ندارد.
سال بعد به وسیله آقای دکتر شریف نژاد (که معاون رادیو خراسان بود و بسیار به من لطف داشت) قرار گذاشتیم در تابستان که ایشان در تهران هستند من هم به تهران بروم . باایشان شبی به منزل آقای حسین محبی (که اپراتور با سابقه رادیو و برنامه ی گل ها بود) رفتیم و او که دوستی نزدیکی با دکتر داشت فردای آنروز مرا همراه با یک نوار که در ” سه گاه ” خوانده بودم به اقای داود پیرنیا (مسئول و تهیه کننده ان زمان برنامه گلها ) معرفی کرد که همان معرفی راهگشای من به رادیو ایران و و برنامه ی گلها که منظور اصلی ام بود گردید. با سپاس از دلسوزی های ابولحسن کریمی و محبت های دکتر شریف نژاد و یادی خوش از زنده یاد حسین محبی.
... ألزِمُوا الأَرضَ، و اصبِرِوا عَلَى البَلاءِ، وَ لاَتُحَرِّكُوا بِأيدِيكُم وَ سُيُوفِكم فِى هَوَى أَلسِنَتِكم، وَ لاَتَستَعجِلُوا بِمَا لَم يُعَجِّلْهُ اللَّهُ لَكُم
فَإِنَّهُ مَن مَاتَ مِنكُم عَلى فِرَاشِهِ وَ هُو عَلى مَعرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهلِ بَيتِهِ مَاتَ شَهِيداً، وَ وَقَعَ أَجرُهُ عَلَى اللَّهِ، وَ اسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَى مِن صَالِحِ عَمَلِهِ، وَ قَامَتِ النِّيَّةُ مَقَامَ إِصلاَتِهِ لِسَيفِهِ، فَإِنَّ لِكُلِّ شَىءٍ مُدَّةً وَ أَجَلاً
1
بر جاى خود استوار بوده، بدون اجازه و حساب از اقدام به نبرد خوددارى كنيد. در برابر بلاها و مشكلات پايدار باشيد، شمشيرهايتان رادر راه هوا و هوس و سخنانى كه از زبانتان پديد مىآيد به كار نيندازيد و در باره آنچه خداوند، شتاب را نسبت به آن روا نداشته، شتاب نكنيد. زيرا هر كس از شما كه در بستر خود بميرد، چنانكه خدا و پيامبر و اهل بيتش را بشناسد، شهيد از دنيا رفته است و پاداش او بر خدا است و از ثواب كارهاى شايستهاى كه قصد انجام آن را داشته، برخوردار خواهد بود و نيتش جايگزين شمشير زدن براى خدا و جان باختن در راه اوست. پس توجه داشته باشيد، هر چيز را وقت مشخص، و هر كارى را سرانجامى است.
امير مؤمنان با بيان اين كلمات قدسى، از وجود حضرت مهدى پيشگويى نموده و مردم را به وظيفه خود در فراز و نشيبهاى زندگى و هنگام غيبت هشدار مىدهد.
علامه قندوزى در ينابيع المودة، باب 74 اين قسمت از خطبه 190 نهج البلاغه را ضمن بخشهاى ديگر نهجالبلاغه كه در باره حضرت مهدى است جاى داده، اعتراف مىكند كه امير مؤمنان عليه السلام با بيان اين كلمات قدسى، از وجود حضرت مهدى پيشگويى نموده و مردم را به وظيفه خود در فراز و نشيبهاى زندگى و هنگام غيبت آنحضرت هشدار مىدهد، كه مبادا از روى هواى نفس و بدون در نظر گرفتن مصالح اسلامى، به جنگ و كشتار رو كنند و به خيال رسيدن به مقام شهادت، خود و ديگران را به خطر اندازند.
همچنين آنحضرت در اين فرمايش، نظر مردم را به يك نكته بسيار ارزنده متوجه ساخته و آن اينكه نايل گرديدن به فيض اعلاى شهادت، تنها به رفتن در ميدان جنگ و كشته شدن در جنگ نيست تا پيران، زنان و افراد ناتوان و معذور از رفتن به ميدانهاى جنگ براى رسيدن به فيض عظماى شهادت، محروم و دچار حسرت شوند. اينگونه افراد يا اشخاص سالم و توانمندى كه نقشهاى گوناگون حياتى و ارزشمند در جامعه اسلامى دارند، اگر وظيفه خداشناسى، پيامبر شناسى و امام شناسى را در حدّ خود انجام داده، به لوازم آن پايبند باشند؛ هرچند در بستر بميرند، شهيد از دنيا رفته، و به پاس وظيفه شناسى، از پاداش مقام شهادت برخوردار خواهند بود.
هر كس از شما كه در بستر خود بميرد، چنانكه خدا و پيامبر و اهل بيتش را بشناسد، شهيد از دنيا رفته است.
بديهى است كسانى كه انواع مسئوليتهاى علمى، اجتماعى و شرعى را به عهده دارند، يا با قلم و بيان، با كمكهاى مادى و تشويق نيرو از دور و نزديك جبهههاى جنگ عليه كفر و استعمار را تقويت، و عرصه را بر دشمن تنگ مىكنند؛ همه مصداق واقعى و نمونه فرمايش امير مؤمنان عليه السلام قلمداد مىشوند. هر چند در بستر از دنيا بروند از مقام شهيد برخوردار خواهند بود. و هركس كه در وظائف خداشناسى، پيامبر شناسى و امام شناسى، يا پذيرفتن لوازم آن تقصير كند و از روى هوا و هوس و به طمع سود مادى يا شهرت، در ميدان جنگ شركت كند و كشته شود؛ شهيد مورد گواهى قرآن و اسلام نخواهد بود. نمونه آن خوارج و افراد لشكر عمر سعد در كربلا بودند، كه صدها نفر از آنها در ميدان جنگ كشته شدند، در حالى كه امامان راستين خود را نشناخته يا شناخته بودند و بر روى آنان شمشير كشيدند.
ابن ميثم پيرامون جمله وَ لاَتُحرِّكُوا بِأيدِيكُم وَ سُيُوفِكم فِى هَوَى أَلسِنَتِكم نوشته است: اين سخن نهى از جهاد بدون فرمان يكى از امامان معصوم پس از امير مؤمنان عليه السلام است كه از فرزندان حضرتش مىباشند، و اين به هنگامى خواهد بود كه كسى از آن امامان به منظور برقرارى حكومت حقّ بپا نخاسته باشد. چه اين گونه حركتها و جنبشها جز با اجازه امام وقت جايز نخواهد بود.
ترک، گوزل، شیراز قیزی، آلسا بیزینگ گونیمیزی
سمرقندی، بخارانی، برمزمیدیم بیر خالینا!
ساقی سیزقیز غالان می یی، ارتی جنّت دییلن یرده
نه مصّلا گوزینگ دوشر، نه رکناباد کنارینا
امانِ نوربات! بو غالادا، توپالانگا چیقان قیزلار
غراقچی- دِک تالانگ سالدی، منینگ صبری- قارایما
سنینگ جمالینگ ماتأج دَلدیر، بو بی کمال عشقیمزا
مشکی – عنبر درکار دَلدیر، سنینگ عجب جمالینگا
یوسف عجب گورکی بیلن، زلیخانی خمار ادّی
عشقینگ پینهان اخوالینا مانگا سؤگدینگ، نارضا دال من
اللام سنی باغیشلاسین! آوی سؤز ام بالا دؤنیار
دکیب چیقسا لبرینگه، قولاق قوی سن مانگا، عمریم
غاری دانانگ نصیخاتی، ساپاق بولیپ، کمال غوشار جاهیل لارینگ کمالینا،
سازدان، می دن گوَرّینگ آچ سن دؤنیانگ باشین آغیرتما سن
هیچ بیر دانانگ عاقلی یتمز، دنیانگ سئرلی سووالینا...
غازال دوزّینگ، دُر دشدینگ سن، دؤزانلارینگ اُقا، خافظ
یئلدزلارینگ آق اولکری، نورین ساچسین اقبالینگا
فارسی:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
ترجمه شعر حافظ از کریم قربان نفس
برای اطلاعات بیشتر به سایت ترکمن(درلینک دوستان این وبلاگ وجود دارد) مراجعه نمایید
نویسنده:مظفرشاهدی
در نوشتار حاضر تلاش خواهد شد با تکيه بر شماري از منابع و کتب تاريخي به گونهاي مختصر و موجز پيشينه تاريخي کاربرد نام « خليج فارس» براي آبراه بسيار مهم و استراتژيک خليج فارس مورد بررسي، بازکاوي و يادآوري قرار گيرد.
تا قبل از ورود آرياييان به فلات ايران در منابع آسوري از خليج فارس با عنوان « نارمرتو Narmarratu» نام برده شده است که به معناي رود و يا آبراه تلخ است و اين قديميترين عنواني است که بر خليج فارس داده شده است.
در کتيبهاي از داريوش بزرگ شاه هخامنشي واژه يا عبارت « درايه تيه هچا پارسه آئي تي Draya tya hacha Parsa aity» بر آبراه خليج فارس اطلاق شده است که معناي آن « دريايي که از پارس ميرود» است.

خاطرات رضا کیانیان از دکتر علی شریعتی
سابقه آشنایی من با مرحوم شریعتی به دوران دبیرستان در مشهد بازمی گردد. آن زمان که عضو گروه تئاتر پارت بودم. مسوول این گروه برادر بزرگ تر من داوود کیانیان (پژوهشگر و نمایشنامه نویس کودکان) بود و برای هر نمایش از دکتر شریعتی
دعوت می کردند و ایشان نیز حضور می یافتند و نمایش های گروه را مورد بررسی قرار می دادند.
حضور قابل توجه دکتر شریعتی در جلسات نقد و بررسی نمایش ها برای اکثر دست اندرکاران گروه موجب دلگرمی بود، چرا که بنا به سنت گروه، بعد از سی شب اجرا، افراد مختلفی که نمایش را دیده بودند در جلسه نقد و بررسی شرکت و نظرات خود را در آن برنامه مطرح می کردند تا در برنامه ها و اجراهای بعدی آن نظرات لحاظ شوند. من برای اولین بار با دکتر شریعتی در این جلسات آشنا شدم و دوستش داشتم. بسیار دوست داشتنی بود. بعد از آنکه به تهران آمدم، این ارتباط ادامه یافت و در اکثر کلاس ها و جلسات حسینیه ارشاد هم شرکت می کردم. در این مقطع من با تغییر رشته به دانشگاه هنرهای زیبا آمده بودم و در کلاس ها و کارگاه های نقاشی حسینیه ارشاد
به عنوان مربی شرکت می کردم. خاطرم هست یک بار دکتر شریعتی به این کارگاه ها که در زیرزمین حسینیه بود، آمد و نقاشی بچه ها را نیز تماشا کرد که به من گفت به بچه ها بگو از رنگ سرخ در نقاشی ها استفاده کنند. ما نیز متاثر از شرایط انقلابی آن زمان دست به سرخ کردن مان خوب بود.
یکی دیگر از فعالیت های من در حسینیه ارشاد
مربوط به تئاترهای آنجا بود. در تئاتر سربداران به کارگردانی آقای محمدعلی نجفی نیز حضور داشتم و پوستر این نمایش را من طراحی کردم. در این نوع برنامه ها با آقایان سیدمحمد بهشتی و میرحسین موسوی نیز ارتباط داشتم. از آخرین ملاقات های من با دکتر شریعتی، در زندان کمیته مشترک بود که به جهت یک سلام و احوالپرسی کوتاه هم کتک مفصلی خوردیم.
اما امروز مدت ها از آن دوران می گذرد و می توان با احاطه بیشتری به آثار و آرای شریعتی نگریست. در مجموع او بیشتر از آنکه یک جامعه شناس و تحلیلگر مسائل دینی باشد، یک شاعر بود و جادویی در کلامش وجود داشت که مخاطبان را سحر می کرد. این وجه شاعرانه شریعتی در آثار مکتوب او نیز مشهود است و بنا به مقتضیات این نوع تفکرات و شرایط آن زمان می توان به غلبه تفکر تخریبی اشاره کرد که در همه انقلابیون آن زمان مشترک بود.
تقریباً تمام آنان بدون آنکه حرف جدیدی ارائه دهند همه چیز را نابود می کردند، بدون آنکه بگویند چه می خواهند جایگزین آن کنند. این نقص بزرگ اندیشه های انقلابی است که بدون برنامه فقط نکات آرمانی و ایده آل ها را مطرح می کرد. معمولاً انقلابیون تنها برای خراب کردن برنامه دارند و برای ساختن فقط آرمان دارند ولی به هر حال از اندیشه های او در دوران جوانی و ایام دانشجویی ام بهره بردم، بدون آنکه رابطه مرید و مرادی با ایشان داشته باشم. خوشبختانه ایشان نیز این نوع روابط را نمی پسندیدند و با شاگردان خود بی هیچ تکلفی به بحث و گفت وگو می نشستند.
فکر می کنم با تفکرات شاعرانه و زیباپسندانه یی که ایشان داشتند اگر تا امروز زنده بودند منتقد اندیشه های آن زمان شان می شدند. انقلابی بودن در آن زمان یک رسم بود، یعنی سنت روشنفکری آن زمان بود. انقلابی در آن زمان به نظر من سهراب سپهری بود که تسلیم سنت ها و جو روشنفکری نشد و حرف خودش را زد و کار خودش را کرد و خلاف جریان رود شنا کرد..”
روحش شاد ویادش گرامی باد.
در زمان حمله اسکندر مقدونی بنا به گزارش مورخین یونان باستان شهرهای آبادی در کرانه شمالی خلیج فارس وجود داشته است و مردمی دریانورد و تجارت پیشه در آن شهرها سکونت داشته اند.
حمله اسکندر به ایران نتایج زیان باری را برای خلیج فارس و کرانه های آن به دنبال داشت. از هم پاشیدگی وحدت سیاسی ایران و از دست رفتن قدرت های محلی در ایالات پس کرانه ای و عدم توجه جانشینان اسکندر به وضعیت خلیج فارس شرایط نامساعدی برای این منطقه به وجود آورد. اسکندر در آخرین سال عمرش در صدد اجیر کردن فینقی ها برآمد تا در خلیج فارس به کشتیرانی بپردازند. به دستور او فینقی ها به ساختن کشتی پرداختند و در همان سال سه کشتی برای بررسی به خلیج فارس اعزام شد. یکی از این کشتی ها به بحرین رسید و صید مروارید را در این جزیره از نزدیک مشاهده کرد اما هیچ کدام از این کشتی ها نتوانستند از دهانه تنگه هرموز جلوتر روند و این سفرها نتایج چندانی در بر نداشت.
عكسي از ژوزف نيسفور نيپس فرانسوي كه به باور مورخان نخستين عكس تاريخ است کلمه «فتوگرافی» که در فارسی آن را عکاسی میخوانیم،ازترکیب دولغت یونانی
((φωτογραφία (fotografia)
فتو) به معنای نور گرفته شده است.) "Phos" به معنای نوشتن، «Graphi»
همه منابع معتبر گوناگونِ مجازی و مکتوب، روایت مشابهی از تاریخچهٔ عکاسی ارائه میکنند. آنچه مشخص است این است که سالها قبل از اختراع عکاسی اساس کار دوربین عکاسی وجود داشتهاست. دانشمندی به نام ابن هیثم در قرن پنجم هجری (یازدهم میلادی) از وسیلهای به نام «جعبه تاریک» در مشاهدات خورشید گرفتگی خود استفاده کرده بود.
عکاسی به مفهومی که ما امروزه با آن آشناییم، توسط یک فرد کشف نشدهاست،بلکه نتیجه تلاش بسیاری از شیمیدانها است. آغاز آن به سال ۱۷۲۷ میلادی برمیگردد. درآن سال شولز مشاهده کرد که مخلوطی از نیترات نقره و گچ درمقابل نور، تیره میشوند. دردهه ۱۸۳۰ یک فرانسوی به نام لویی کشف کرد که برای ظهور یک تصویر، میتوان از یک ورقه مسی پوشیده شده از نقره که به وسیله بخار ید حساس شده باشد،استفاده کرد.
پیدایش عکاسی به اتاق تاریک بر میگردد. درحقیقت اتاق تاریک منجر به پیدایش عکاسی و دوربین عکاسی شد. اتاق تاریک عبارت از اتاقی است بی هیچ پنجره. هیچ نوری به آن راه ندارد مگر از طریق روزنهای که بر یکی از دیوارهای اتاق تعبیه شده است. تصاویر یا چشماندازهای روبروی روزنه به صورت وارونه بر دیوار روبرویش بازتاب مییافت. بعضاً نگارگران از تصاویر بازتاب یافته به عنوان الگوی نقاشیشان استفاده میکردند.
بعدها این اتاق تاریک در ابعاد کوچکتر تبدیل شد به دوربین عکاسی. یعنی در برابر روزنهای که وجود داشت ماده حساس به نور قرار میدادند تا تصاویر بازتابش یافته ثبت وضبط شوند.
ژوزف نيسفور نيپس دانشمند فرانسوی و کسی که موفق به ثبت نخستین عکس تاریخ شددرروند تکاملی دوربین، از عدسی و لنز در جایی که روزنه قرار داشت استفاده کرد. مواد حساس به نور به فیلمهای عکاسی امروزین تبدیل شدند که در انواع سیاه و سفید و رنگی (نگاتیو) و اسلاید (پوزتیو) موجود است. نگاتیوها طی فرآیند دیگری در آزمایشگاه (لابراتوار) به عکس تبدیل میشوند. در ابتدا از آمونیوم دیکرومات برای مواد حساس استفاده میشد ولی بعد به نیترات نقره تغییر یافت.
این روند ادامه یافت تا با پیدایش دوربین دیجیتال از حسگرهای حساس به نور به جای فیلم استفاده شد و دوربینهای دیجیتال گسترش چشمگیری یافت اما فیلمهای عکاسی هنوز جایگاه خود را دارند.
نخستین باریک دانشمند فرانسوی به نام ژوزف نیسفور نیپس در سال ۱۸۲۲ میلادی موفق به ثبت اولین عکس تاریخ شد. او با قرار دادن یک صفحه فلزی قیر اندود در یک جعبه تاریک از جلوی پنجره تصویریک پشت بام را ثبت کرد. در آن زمان صفحه عکس به مدت ۸ ساعت تحت تابش نور آفتاب قرار داشت.
در سال ۱۸۴۰ میلادی یک انگلیسی به نام فاکس تالبوت با اختراع صفحات نگاتیو که میشد از روی آن بارها تصویر پوزیتیو چاپ کرد، گام بزرگی در پیشرفت عکاسی برداشت. این اختراع هنوز پایه واساس فیلمهای عکاسی جدید است
با پدید آمدن مکروفتوگرافی (به ویژه عکاسی هوایی) و میکروفتوگرافی (عکاسی ذرهبینی) دید تازهای به بافتهای اثر ایجاد شد که پیش از این انسان بدان دسترسی نداشت
"اسماعيل ميرزا" مشهور به "شاه اسماعيل اوّل"، در روز سه شنبه 25 رجب سال 892 ق در اردبيل متولد شد.[1] نسب وي با پنج واسطه به "شيخ صفي الدين اردبيلي" ميرسد.
"اسماعيل ميرزا"، پسر "شيخ حيدر" است كه در جنگ با «فرخ يسار شروانشاه» كشته شد. مادرش «حليمه بيگم آغا» دختر «اوزون حسن آق قويونلو» است. نام اصلي مادرش، «مارتا» بود، كه ظاهراً تا پايان عمر، مسيحي بود و اكنون قبرش در محوطۀ آرامگاه صفويان – خارج بقعۀ "شيخ صفي" است.[2] پس از كشته شدن «حيدر»، "يعقوب بيك"، خواهرش "حليمه" را به همراه سه فرزند "حيدر"، "علي"، "ابراهيم" و "اسماعيل"» در رجب سال 893 هـ در حالي كه "اسماعيل" يكسال بيشتر نداشت، در قلعه استخر فارس زنداني كرد.[3] «رستم بيك» پس از "يعقوب بيك" به قدرت رسيد و چون براي مقابله با "فرخ يسار" به كمك فرزندان "شيخ حيدر" و مريدان آنها نيازمند بود، لذا در سال 898 هـ. عمه خود "حليمه بيگم" و فرزندانش را پس از حدود چهار سال و نيم از حبس آزاد كرد و به تبريز آورد.[4] "رستم بيك" پس از اينكه با كمك رشادتهاي «سلطان علي» و مريدانش به اهداف خود رسيد، به خانوادۀ "شيخ حيدر" اجازه داد به اردبيل بروند. ولي با افزايش مريدان آنها در اردبيل، آنها را دوباره به تبريز برگرداند و تصميم گرفت تا "علي" و سران صوفيه را از بين ببرد. "سلطان علي" و مردانش با اطلاع از اين موضوع، شبانه فرار كردند. "رستم بيك"، سپاهي پنج هزار نفري به فرماندهي «اَيبه سلطان» به تعقيب آنان فرستاد كه در روستاي «شماس» در نزديكي اردبيل با صوفيان روبرو شدند. "سلطان علي" كه كشته شدنش را پيش بيني ميكرد، "اسماعيل ميرزا" را به جانشيني خود اتنخاب كرد.[5]
پس از كشته شدن "سلطان علي" برادرانش "ابراهيم" و "اسماعيل" به اردبيل رفتند و مدتي مخفيانه در اردبيل اقامت كردند. تا اينكه برخي از مريدان آنها تصميم گرفتند، "شاهزادگان" را به گيلان ببرند، لذا آنها به همراه دويست نفر از مريدانش به طرف گيلان روانه شدند و چون به لاهيجان رسيدند «كاركيا ميرزا علي» فرمانرواي آن ديار از آنان به گرمي استقبال كرد. "رستم بيك" پس از اطلاع از حضور "شاهزادگان" در لاهيجان، پياپي مأموراني را براي تحويل گرفتن "شاهزادگان"، به لاهيجان فرستاد، ولي «كاركيا ميرزا» با دستاويزهاي گوناگون منكر حضور آنان شد. وي هر دو برادر را در زنبيلي گذاشت و بالاي درختي آويزان كرد و در برابر مأموران رستم بيك سوگند ياد كرد كه پاي آنها در هيچ نقطهاي از خاك قلمرو او نيست. "كاركيا ميرزا"، مولانا «شمس الدين لاهيجي» را براي آموزش "اسماعيل ميرزا" انتخاب كرد. "اسماعيل" نزد او فارسي و عربي و بويژه قرآن و اصول مذهب را فرا گرفت.[6]
"اسماعيل ميرزا" پس از پنج سال اقامت در لاهيجان، به همراه هفت تن از مريدان خاص خود؛ "حسن بيك لله"، "دده بيك"، "خادم بيك خليفه"، "رستم بيك قراماني"، "بيرام بيك قراماني"، "الياس بيك ايغور اوغلي" و "قراپيري بيك قاجار"، عازم اردبيل شد و هرچه به اين شهر نزديكتر ميشد، بر تعداد يارانش افزوده ميشد. وي در سال 905 با نيروي هفت هزار نفري به جنگ «فرخ يسار»، قاتل پدرش رفت و او را شكست داد. در ادامه "قلعه باكو" را فتح كرد و به دليل افراط و تعصب، بناها را با خاك يكسان كرد و به قبر «خليل الله» قاتل "شيخ جنيد"، بيحرمتي كرد و استخوانهاي او را از قبر درآورد و سوزانيد.[7] پس از آن به جنگ با «الوند بيك» حاكم آذربايجان پرداخت و با شكست دادن او، وارد تبريز شد.
"اسماعيل ميرزا" در تابستان سال 907 هـ در سن 15 سالگي در تبريز تاجگذاري كرد و به "شاه اسماعيل" معروف شد.[8] "شاه اسماعيل" پس از نشستن بر تخت پادشاهي دستور داد تا همۀ خطبا، خطبه بنام دوازده امام بخوانند و عبارت «اشهد أنّ علياً ولي الله» را به اذان اضافه كنند و فرمان داد، در بازارها ابابكر و عمر و عثمان را لعن كنند و هر كس مخالفت كرد، سرش را از تن جدا كنند.[9]وي در مقابل مخالفت اطرافيان خود، مبني بر عواقب رسمي كردن مذهب «شيعه اثني عشري» گفت: «مرا بدين كار واداشتهاند؛ خداي عالم و حضرت معصومين همراه منند و من از هيچ كس باك ندارم و يك كس را زنده نميگذارم، روز جمعه ميروم و خطبه مقرر ميدارم.[10]
به دستور وي، قزلباشان هر كسی را كه نسبت به مذهب شيعه كمترين بيعلاقگي نشان ميداد، بيپروا مي كشتند. به دستور وي نه تنها گور «سلطان يعقوب بيك»، بلكه گور بسياري از فرماندهاني كه در نبرد «تبر سران» و كشته شدن «شيخ حيدر» شركت داشتند، نبش كردند و دستور داد كه استخوانهاي آنان را به بازار تبريز ببرند و آنجا بسوزانند.[11]
"شاه اسماعيل" با تأسيس دولت صفوي توانست، سرزمين ايران كهن را كه تا آن زمان پاره پاره بود، متحد كند؛ و وحدتي سياسي در آن پديد آورد. [صفويه از ظهور تا زوال، ص 70] همچنين برقراري تشيع اثني عشري بعنوان مذهب رسمي كشور توسط شاه اسماعيل، موجب ايجاد آگاهي بيشتري نسبت به هويّت ملّي و بدين طريق ايجاد دولت متمركزتر و قويتر شد. [ايران عصر صفوي، ص 27].
شاه اسماعيل با شكست دادن مخالفان توانست قلمرو حكومت خود را گسترش دهد. وي توانست با شكست دادن «سلطان مراد آق قويونلو» در نزديكي همدان بر سراسر عراق عجم مسلط شود. در سال 909 هـ، نيروهاي قزلباش، سمنان و فارس و در سال بعد يزد را متصرف شوند و در سال 914هـ بر عراق عرب مسلط گرديد. وي در سال 916 هـ، رقيب سنّي خود «شيبك خان ازبك» را شكست داد. وي دستور داد تا سر شيبك خان را از بدن جدا ساخته و پوست كنده و پركاه كرده براي سلطان عثماني «بايزيد» فرستادند. [احسن التواريخ/ ص 161].
اين پيروزيهاي پياپي و قدرت روزافزون دولت نوبنياد صفوي، عامل مؤثري بود كه موجب سياست خصمانه سلطان سليم، عليه شاه اسماعيل گرديد. لذا سلطان سليم به كشتار شيعيان قلمرو خود پرداخت و چها هزار نفر از آنان را به قتل رساند و در سال 920 ق سلطان سليم، پس از گرفتن فتوي از علماي سنّي مبني بر وجوب جهاد با «زنادقۀ قزلباش» با لشكري كه مجهز به تعداد زيادي توپ بود، عازم مرزهاي آذربايجان گرديد [تاريخ صفويه، ص 92]. شاه ايران با شصت هزار نيرو در دشت «چالدران» به مقابله عثمانيها رفت و با وجود رشادتهاي شاه اسماعيل و قزلباشان، سپاه ايران شكست خورد.
پس از اين شكست، شاه اسماعيل به عزاداري پرداخت، خرقۀ سياه ميپوشيد و پرچمها را به رنگ سياه درآورد و بر روي آنها كلمۀ «القصاص» نوشته شد. وي ديگر مانند گذشته توجه خود را مصروف امور دولت نميكرد. [ايران عصر صفويه، ص 40].
شاه اسماعيل براي صوفيان قزلباش كه اكثراً جزء غلات شيعه بودند، خداي زنده و مظهر كمال و قدرت بود كه هميشه پيروز ميگردد، ولي شكست چالدران به افسانۀ شكست ناپذيري و عقيدۀ خرافي الوهيت وي پايان داد. [شاه اسماعيل اوّل، پادشاهي با...، ص 495].
در مورد انگيزههاي شاه اسماعيل از رسمي كردن مذهب تشيع بايد گفت: اين اقدام اولاً توان يك ايدئولوژي مذهبي پويا را به خدمت دولت جديد درآورد و به دولت قدرت غلبه بر مشكلات را ميداد. ثانياً اينكه اين عمل تمايز آشكاري بين دولت صفويه و امپراتوري عثماني كه قدرت اصلي جهان اسلام در قرن دهم بود، بوجود آورد و بدين ترتيب به دولت صفوي هويّت ارضي و سياسي داد.[12]
دكتر ولايتي در اين مورد ميگويد: شاه اسماعيل از رسمي كردن مذهب شيعه اثني عشري، دو مقصود را دنبال ميكرد: يكي برانداختن حكومت ملوك الطوايفي و ديگري جايگزين كردن حكومتي مقتدر و متمركز تحت لواي مذهب تشيع.[13]
در مورد روابط "شاه اسماعيل" با عثمانيها بايد گفت: در طول سالهاي 910 تا 916 هـق كه "شاه اسماعيل" گرفتار رقباي داخلي و جنگ با ازبكان بود، روابط سياسي ايران و عثماني، ظاهراً با صلح و دوستي سپري گرديد. امّا پس از پيروزي "شاه اسماعيل" بر «شيبك خان ازبك» و فرستادن سر وي براي سلطان عثماني در سال 916 ق، به تدريج رويۀ حسن تفاهم و دوستي آنها به سياست دشمني و تخاصم مبدّل شد.[14]
سرانجام "شاه اسماعيل" پس از حدود 23 سال پادشاهي، در سن 38 سالگي در روز دوشنبه 19 رجب سال 930 درگذشت و جسد او را در آرامگاه نياكانش در خانقاه «شيخ صفي» به خاك سپردند. وي هنگام مرگ نه فرزند از خود به يادگار گذاشت؛ چهار پسر به نامهاي: "تهماسب ميرزا"، "القاسب ميرزا"، "سام ميرزا" و "بهرام ميرزا". و پنج دختر بنامهاي: "خانش خانم"، "پريخان خانم"، "مهين بانو سلطانم"، "فرنگيس خانم" و "شاه زينب خانم".[15]
[1] . حسيني، غياث الدين بن همام الدين؛ حبيب السير، زير نظر دكتر محمد دبير سياقي،بی جا،1362چاپ سوم، ج 4، ص 428.
[2] . خواندمير، امير محمود؛ ايران در روزگار شاه اسماعيل و شاه طهماسب صفوي، بی جا، 1370 ش، چاپ اول، ص 438.
[3] . حسيني، غياث الدين بن همام الدين؛ حبيب السير، زير نظر دكتر محمد دبير سياقي،بی جا،1362چاپ سوم، ج 4، ص 435.
[4] . . پارسا دوست، منوچهر؛ شاه اسماعيل اوّل، پادشاهي با اثرهاي ديرپاي در ايران و ايراني، بی جا، 1375 ش، چاپ اوّل، ص 220.
[5] . حسيني، غياث الدين بن همام الدين؛ حبيب السير، زير نظر دكتر محمد دبير سياقي،بی جا،1362چاپ سوم، ج 4، ص 441-435.
[6] . پارسا دوست، منوچهر؛ شاه اسماعيل اوّل، پادشاهي با اثرهاي ديرپاي در ايران و ايراني، بی جا، 1375 ش، چاپ اوّل، صص 241 – 242.
[7] . حسيني، غياث الدين بن همام الدين؛ حبيب السير، زير نظر دكتر محمد دبير سياقي،بی جا،1362چاپ سوم، ج 4، ص 461 و روملو، حسن بيگ؛ احسن التواريخ، تصحيح دكتر عبدالحسين نوايي، بی جا، انتشارات بابك، 1357ش، ص 68.
[8] . سيوري، راجر؛ ايران در عصر صفوي، ترجمۀ احمد صبا، بی جا، كتاب تهران، 1363 ش، چاپ اوّل، ص 25.
[9] . روملو، حسن بيگ؛ احسن التواريخ، تصحيح دكتر عبدالحسين نوايي، بی جا، انتشارات بابك، 1357ش، ص 85 -86.
[10] . تاج بخش، اجمد؛ تاريخ صفويه، شیراز، انتشارات نويد، 1372 ش، چاپ اوّل ص 59 .
[11] . پارسا دوست، منوچهر؛ شاه اسماعيل اوّل، پادشاهي با اثرهاي ديرپاي در ايران و ايراني، بی جا، 1375 ش، چاپ اوّل، ص 279.
[12] . جعفريان، رسول؛ صفويه از ظهور تا زوال، تهران، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1378 ش، چاپ اوّل، ص 26.
[13] . ولايتي، علي اكبر؛ تاريخ روابط خارجي ايران در عهد شاه اسماعيل، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1375ش، چاپ اول ص26.
[14] . همان، ص 107.
[15]. پارسا دوست، منوچهر؛ شاه اسماعيل اوّل، پادشاهي با اثرهاي ديرپاي در ايران و ايراني، بی جا، 1375 ش، چاپ اوّل، ص 669.
گويند روزي سلطان محمود غزنوي براي گردش به باغي كه خارج از شهر داشت رفت . در آنجا گفت : از شعرا چه كسي همراه ماست ؟ عده اي را نام بردند . آنان را احضار كرده گفت : مي خواهم از پله هاي عمارت كه در وسط باغ است بالا روم و ميل دارم شاعري براي من شعري بسرايد به نحوي كه وقتي در پله اول پاي مي گذارم مصرعي بگويد كه هجو و زننده باشد و مستوجب قتل و چون در پله دوم پاي نهادم مصرع ديگري بگويد كه مصرع اول را به مدح تبديل كند و اگر در اين كار عاجز بماند حكم به قتل وي خواهم داد.
هيچ يك از شعرا جرات اين كار را نكردند مگر اسدي طوسي كه قدم پيش نهاد و قبول كرد .
تا بالاي عمارت هجده پله بود .
خواهم اندر تو كنم اي بت پاكيزه خصال نظر از منظر خوي شب و روز و مه و سال
خفته باشي تو و من مي زده باشم همه شب بوسه ها بر كف پاي تو وليكن به خيال
عاشقانت همه كردند چرا من نكنم بر سركوچه تماشاي قد و قامت و خال
مادرت كان كرم بود بداد از پس و پيش به فقيران لب نان و به گدايان زر و مال
رفت تا انته القصه كه نتوان بكشيد تير مژگان كه زدي بر دل ريشم في الحال
وه كه بر پشت تو افتادن و جنبش چه خوشست كاكل مشك فشان از اثر باد شمال
از تو درآرم و با دامن خود پاك كنم چكمه از پاي تو اي سرو خرامان اقبال
ياد داري كه تو را تا به سحر مي كردم صد دعا از دل مجروح پريشان احوال
طوسي خسته اگر بر تو نهد منع مكن نام معشوقي و عاشق كشي و حسن و جمال
دوران سلجوقيان بدون شک تابناکترين دوره تاريخي ايران است. اين عصر اوج تمدن اسلامي ايران است. اهميت آنرا ميتوان اينگونه خلاصه کرد:
بنيانگذاري دانشگاه: نظاميههايي که خواجه نظامالملک پديد آورد-1
منشاء و سرمشق دانشگاههاي امروز جهان است. دانشگاههاي نظاميه، آموزشگاههايي بودند، با فرصت تحصيل رايگان، راتبههاي کافي براي مدرسان، کتابخانههاي معتبر و رشتههاي تحصيلي مشخص با سازماني درست. رشتههاي تحصيل عبارتند بودند از: فقه – حديث – تفسير – علوم ادبي – رياضيات – نجوم
طبيعيات و حکمت.
2-درگسترش و رواج زبان ادبي فارسي و فرهنگ ايراني به طور کلي نقش بسيار برجستهاي ايفا کرد. سياست داخلي آنان در دست وزيران و مشاوران دانشمندي بود که براي ترقي جامعه ايراني از هيچ کوششي خودداري نميکردند.
چرا وقتی می گوییم صدقه، ذهن ها سراغ کمک مالى می رود؟
حجتالاسلام والمسلمین جواد محدثی در کتاب اخلاق و معاشرت با نقل روایتی از رسول گرامی اسلامی اهمیت صدقه و منحصر نبودن آن در امور مالی را تشریح کرده است.
این نویسنده و محقق حوزوی در کتاب خود آورده است: بـا شـنـيـدن كـلمـه صدقه ، ذهنها فورى سراغ كمك مالى به تهيدستان يا انداختن سكه و اسكناسى در صندوق صدقات و امثال آن مى رود.ولى ... اين ، تنها شكلهاى عملى صدقه نيست.
مى توان اهل صدقه بود، بى آنكه پول خرج كرد. البته كمكهاى مالى ، جاى خاصى دارد كـه در هـر حـال و هـرجـا خوب است . اما مهم ، توجه به وسعت نيكى است . از گفتار پيشوايان الهام بگيريم:
از رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) نـقـل شـده اسـت كـه فـرمـود: هـر مـسـلمـان هـر روز بـايـد صـدقـه اى بـدهـد إِنَّ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فِي كُلِّ يَوْمٍ صَدَقَةً.
وقتى پيامبر چنين فرمود، برخى از اصحاب ، با شگفتى پرسيدند
- يا رسول الله ! چه كسى طاقت و توان اين كار را دارد؟
حضرت براى رفع ابهام و توضيح بيشتر، و براى اينكه صدقه را تنها در انفاق مالى خلاصه نكنند، فرمود:
1- برطرف كردن عوامل اذيت از راه مردم ، صدقه است ،
2- راهنمايى كردن جاهل به راه ، صدقه است ،
3-عيادت كردن بيمار، صدقه است ،
4- امر به معروف كردن ، صدقه است ،
5- نهى از منكر صدقه است
6- و... پاسخ سلام دادن نيز صدقه است
شگفتا كه چه وسعتى دارد نيكى و احسان ! و چه آسان است ذخيره سازى عملى صالح براى آن روز نياز و احتياج ! كلام رسول ! چنين بود
«إِمَاطَتُكَ الْأَذَى عَنِ الطَّرِيقِ صَدَقَةٌ وَ إِرْشَادُكَ الطَّرِيقَ صَدَقَةٌ وَ عِيَادَةُ الْمَرِيضِ صَدَقَةٌ وَ اتِّبَاعُ الْجِنَازَةِ صَدَقَةٌ وَ أَمْرُكَ بِالْمَعْرُوفِ صَدَقَةٌ وَ نَهْيُكَ عَنِ الْمُنْكَرِ صَدَقَةٌ وَ رَدُّكَ السَّلَامَ صَدَقَه» .
- بحارالانوار، ج 72، ص 50