کارلا سرنا سياح ايتاليايي در دوره ناصرالدين شاه به سياحت در قفقاز پرداخت، در ميان راه به کسالت دچار و به توصيه پزشکان راهي سواحل ايران شد. جذابيت ايران او را محدود به سواحل درياي خزر نکرده و سفر او به داخل ايران گسترش يافت. حاصل اين سفر، کتابي است تحت عنوان مردم و ديدنيهاي ايران که با دقتي زنانه به جزييات مشاهدات خود در دوره اقامت چند ماهه در ايران پرداخته است. آنچه که از وي در اين شماره نقل ميشود شرح مهماني عصمتالدوله دختر ناصرالدين شاه به افتخار کارلا سرنا است که فصلي از سياحتنامه را به خود اختصاص داده است. کارلا سرنا از لحظه ورود به خانه عصمتالدوله تا پايان مهماني را چنان به تصوير ميکشد که گويا خواننده نيز در مهماني حضور دارد:
در خبرها بود هفته گذشته یکی از خطبای روحانی با نقل جمله ای از سید جمال الدین اسدآبادی وی را غرب زده خطاب کرده و در برابر اعتراض مخالفان به این مسئله، فرموده است که چون او غرب زده بود، به او توهین میکنم.
فعلا به این نکته کار نداریم که گوینده سخن کیست، بلکه میخواهیم این پدیده را مورد نقد و بررسی قرار دهیم. جمله ای که سید جمال الدین بر اساس آن متهم به غرب زدگی شده عبارت است از: "من به اروپا رفتم و در آنجا اسلام را دیدم و به میان مسلمانان آمدم و اسلام را ندیدم". سید جمال الدین اساسا این جمله – زیبا و درست – را نگفته است. اگر کسی کتاب اعمال الکامله لسید جمال الدین اسد آبادی را که به همت سید جمال الدین شناس معاصر که اتفاقا در کسوت روحانیت است را مطالعه کند، در می یابد که این جمله را سید بیان نکرده است. این کتاب در قم و قاهره توسط استاد سید هادی خسروشاهی تحقیق و چاپ شده است. این جمله منسوب به شیخ محمد عبده شاگرد و دوست سید جمال الدین است.
نارضایتی از دولت اشکانی
در اواخر عمر سلسله اشکانی ،ادامه کشمکش میان بزرگان کشور ، موجب نارضایتی دو گروه از آنان از دولت اشکانی گردید . گروه اول موبدان بودند که از سیایت آزادی دینی شاهان اشکانی برای دین زرتشتی احساس نگرانی می کردند . از یک سو آزادی عمل ادیان مسیحی و بودائی تهدیدی علیه دین زرتش تلقی کی گردید و از سوی دیگر فقدان اتحاد موبدان توان زرتشتیان را کاهش می داد . فقدان اتحاد میان موبدان در اصل ناشی از عدم در پیش گرفتن یک مشی سیاسی و دینی واحد و متمرکز در کشور از طرف دولت اشکانی بود .
گروه دوم ، اسواران یعنی هسته اصلی سپاه بودند . اسواران که راه اصلی پیشرفت اقتصادی آنان در فتح سرزمینهای جدید قرار داشت سیایت دفاعی اشکانیان در برابر رومیان و به خصوص شکست هایی را که در اواخر کار متحمل شد ، دلیل بر بی لیاقتی آنان می دانستند . فرماندهان اسواران خواهان تاسیس ارتشی واحد به جای ارتش ملوک الطوایفی برای مقابله با رومیان و کسب فتوحات بودند .
خاندان ساسان در پارس
نیروی اصلی مخالفین دولت اشکانی در پارس قرار داشت . ایالت پارس به عنوان خاستگاه دولت قدیم هخامنشی همچنان اهمیت بسیار داشت . به علاوه تعدادی از بزرگان کشور که از خاندانهای قدیمی به شمار می آمدند ، در آنجا زندگی می کردند و دارای زمین ، نیروی سواره نظام یا مشاغل دینی بودند .
شاپور. (اِخ ) ابن اردشیر. نام دومین پادشاه سلسله ٔ ساسانی . معروف به شاپور اول است . داستان تولد او از دختر اردوان آخرین پادشاه سلسله ٔ اشکانی در شاهنامه و کتب تاریخ آمده است . حمداﷲ مستوفی این داستان را چنین روایت کرده است : (اردشیر) دختر (اردوان ) را زن کرد. دختر بفریب برادر، اردشیر را زهرخواست داد. اردشیر فهم کرد، او را بوزیر داد تا بکشد. زن گفت حامله ام . چون اردشیر را پسر نبود وزیر او را زینهار داد و خود را خصی کرد. بعد از چند ماه شاپور از او متولد شد. وزیر او را بپرورد و در ده سالگی در حالت گوی باختن بر اردشیر ظاهر گشت وزیر احوال عرضه داشت . وزیر را نوازش کرد. (تاریخ گزیده ص ۱۰۴). همچنین به شاهنامه ٔ فردوسی و ابن اثیر ج ۱ ص ۱۳۴ و حبیب السیر ج ۱ ص ۲۲۴ ببعد و سایر تواریخ معتبر رجوع شود. با توجه به این که مدت سلطنت اردشیر بعد از واقعه ٔ قتل اردوان چهارده سال بوده مشکل میتوان این حکایت را تصدیق کرد، چه از داستان چنین برمی آید که شاپوردر این وقت که بر تخت نشست سیزده ساله بوده است . (تاریخ ایران ژنرال سرپرسی سایکس ترجمه ٔ فخر داعی گیلانی ج ۱ ص ۵۴۴). پدرش اردشیر در زمان حیات خویش وی را در سلطنت با خود شریک کرد. (ایران از آغاز تا اسلام ص ۲۹۳). در سکه های شاپور اول دو سجع مختلف دیده میشود یکی «شاه پوهری یزدانی » و دیگر «مزدیسن به شاه پوهر ملکان ملکا (شاهانشاه ) ایران مینوچیتری من (هج ) یزدان ». چنان مینماید که سجع اول متعلق به دوره ای است که اردشیر زنده بود و هنوز شاپور به سلطنت نرسیده بود و حکمرانی یکی ازنواحی مهم ایران را داشت و بعنوان حکمران آن ناحیه سکه به اسم او زده اند. (تاریخ تمدن ایران ساسانی سعید نفیسی ص ۳۴۲). اردشیر اول در سال ۲۴۱ م . بدرود زندگی گفت . حجاری نقش رجب حاکی از جلوس پسر او شاپور اول است . تاجگذاری رسمی شاپور در سال ۲۴۲ م . صورت گرفت . بنابر روایت ابن الندیم نخستین خطبه ٔ مانی در روز جلوس شاپور، یعنی یکشنبه ٔ اول نیسان که آفتاب در برج حمل قرار داشت ، ایراد شد. اگر بتوان این روایت را قبول کرد تاریخ هر دو واقعه مطابق بیستم مارس سال ۲۴۲ م . میشود. اما مانی در کتاب کفلایه گوید در عهد سلطنت اردشیر اول سفری به هند کرده و مردم را بدین خویش خوانده است و چون خبر مرگ اردشیر و جلوس شاپور را شنیده به ایران باز گشته ، در خوزستان بحضور شاپور بار یافته است . (ایران در زمان ساسانیان پرفسور آرتور کریستن سن ترجمه ٔ رشید یاسمی چ ۲ صص ۲۰۳ – ۲۰۶).
مغها که بودند؟
۹-۱- نخستین مبارزه مذهبی در تاریخ ایران باستان در سالهای ۵۲۲-۵۲۱ قبل از میلاد اتفاق افتاد. داریوش در بین اقدامات منفی « بردیا » (گائوماتا – گئوماتا) تجدید بنای معابد را جزو اقدامات مثبت خود قلمداد مینماید. از اینجا معلوم میشود که در زمان سلطنت «بردیا» یک مبارزهی شدید مذهبی جریان داشته است. ضمناً برای اینکه از موضوع این مبارزه اطلاع حاصل کنیم باید کیفیت و خصوصیت مذاهب مختلفهی ایران باستان را مورد مطالعهی خویش قرار دهیم. به نظر ما در ایران زمان هخامنشیان سه مذهب وجود داشته است: مذهب تودهی مردم ایران، مذهب پادشاهان هخامنشی و مذهب مغها. این سه مذهب با یکدیگر تطابق نداشت، ولی اختلاف و جدایی بین آنها متدرجاً از بین رفت و گاهی هم این اختلاف، نظر به سیاست مذهبی هخامنشیان به نحو سریع منتفی میگردید.
مذهب مردم ایران را از گفتههای هرودوت و « استرابن » و تا اندازهای از کورش نامهی « گزنفن » و بعضی از آثار « سیسرون » و « پلوتارک » و سایر مؤلفان باستانی میتوان استنباط نمود. ایرانیان در زمان هخامنشیان از پیروان خدایان هند و آریایی یعنی تابع نیروی طبیعت بودند. آنان روشنایی و خورشید و ماه و زمین و باد و سایر پدیدههای طبیعت را احترام میگذاشتند. ایرانیان زردشتی نبودند، بلکه تابع خدایان طبیعی بودند که مورد انکار حضرت زردشت است. (۲) مذهب زردشت نظر به جنبهی تجردی که داشت در تمام دوران سلطنت هخامنشیان قرین موفقیت نگردید و تا زمان آغاز سلسلهی ساسانیان مراسم و عادات زردشتی در نظر ایرانیان بیگانه بود.
پیامهای چُغازنبیل – عظمت ایلام
۳-۱- تا این اواخر از دیانت و مذهب ایلامیها آگاهیهای چندانی به دست نبود. امّا با کشف چوغازنبیل «تلچونسبد» از سالهای ۱۹۴۰ میلادی به بعد که در جنوب غربی ایران در صحرایی خشک قرار دارد تا اندازهیی در این مورد آگاهی به دست آمده است. در آغاز کتیبهیی منقوش بر آجر در اطراف تل به دست آمد که به خط و زبان ایلامی بود و حاکی از بنای شهری مذهبی بود که به فرمان اونیتاشگال Unitashgal بنا شده بود و این پادشاه در حدود ۱۲۵۰ پیش از میلاد زندگی میکرده است.
این تل چنان که از نامش پیداست همچون سبدی است که واژگونه بر زمین نهاده باشند. تاکنون باستان شناسان توانستهاند تنها مکان مقدّس این شهر بزرگ را از دل خاک بیرون آورند. آن چنان که پیش از این در ظاهر بر میآمد ایلامیان به ساختن زیگورات Ziggurat علاقه و توجّهی نداشته و این امر میانشان متداول نبوده است. امّا کشف این شهر کهن و مکان مذهبی بلند، بازیگورات آن این توهّم را از میان برد. صحن این مکانِ عبادت یکصد و بیست و یک متر مربع میباشد و چهارگوش است. اطراف این چهار گوشه به وسیلهی دیواری محصور شده است که دارای غرفهها و اطاقکهایی است که ویژهی عبادت و نیایش بوده است، امّا مراسم عمومی مذهبی چنان که شواهدی ارائه میدهد، در صحن حیاط انجام میشده است. امّا بنای زیگورات را درست وسط این مربع یا صحن حیاط بنا کردهاند که سیزده و نیم متر مربع مکان را زیر خود دارد. این زیگورات دارای پنج طبقه بوده و بلندیاش در حدود پنجاه متر بوده است. در طبقهی پنجم فوقانی، پرستشگاه خدای بزرگ و خدای خدایان ایلامی به نام اینشوشیناک Inshushinak قرار داشته است. امّا جای تأسّف است که در حدود دو متر نیم از قسمت فوقانی این زیگورات در اثر حوادث طبیعی خراب شده و فرو ریخته است و این ریزش و خرابی به قسمتهای دیگر نیز صدماتی وارد کرده.
از زرتشتی بودن مـادها آگاهی در دست نیست. ولی از نشانه ها چنین پیداست که آنها میتوانسته اند زرتشتی بوده باشند. آرامگاه مادی « قیـزقـاپان » در درۀ شهر زور، نزدیک سلیمانیۀ عراق امروزی و مقبرۀ « دکـان داوود » در سه کیلومتری جنوب شرقی سرپل ذهاب، نشان از پرستاری از آتش در زمان مادها را دارند. در قیزقاپان، در بخش بالای سردر گور، نگاره ای از آیین نیایش در برابر آتش قرار دارد. گزیدن مجلس نیایش در برابر آتش، برای کسی که آرامگاه از آن اوست، تعیین کننده است. باور به نقش آتش پس از مرگ به این گزینش کمک کرده است. مقام دینی ای که در سمت چپ ایستاده است، لباس ویژۀ مغـان را بر تن دارد. این مغ در سمت راست شاه ایستاده و هردو پَنام بر سر و بر چهره و جلو دهان دارند تا نفسشان به آتش مقدس نخورد. گور دکان داوود هم بنایی همانند دارد. احتمالاً قیزقاپان گور کیخسرو « هُوخشـثرَه » و دکان داوود گور « آژی دهاگ »، شاهان مادی است.
ظاهراً مـادها نخستین ایرانیانی اند، که به عنصرهای تشکیل دهندۀ آناهیتا امکان رشد داده اند و به برداشت ایرانیان از ایزد آب ها هویتی رسمی بخشیده اند. در میان اشیاء مفرغی لرستان از ۸۰۰ تا ۷۰۰ پیش از میلاد، نشانه هایی از آناهیتا به چشم میخورد. این اشیاء بیشتر در هرسین، خرم آباد و الشتر بدست آمده اند. شباهت الشتر به عشتار ( اشتار / اشتر ) جالب توجه است. در اینجا به فراوانی به ایزدبانویی منقوش، در دستۀ سنجاق ها و آیینه های مفرغی برمیخوریم، که گاهی در حالی که پستان های خود را در دست گرفته است در حال زایمان است. گیرشمن، با احتیاط این نگاره های مادینه را با آناهیتا در پیوند می داند و کناره های برخی از بشقاب های آیینی را که با شکل ماهی و درخت انار، دو مظهر ایزد آب و فراوانی، تزیین شده اند و همچنین ظرفی مفرغی از آن موزۀ لوور پاریس را، که به گمان دارای تصویر اهورامـزدا است، مؤید فرضیۀ خود می داند.
برگرفته از تاریخ آریائیان، مادها و هخامنشیان،
نوشتۀ دکتر پرویز رجبی
یکی از داستانهای بسیار معروف شناخته شده در ارتباط با تولد مسیح، روایت انجیل متی از “سه مرد دانا” ی شرقی Three wise men/ Three Magi است که ستاره تولد مسیح نجات دهنده و پادشاه یهودیان را در آسمان دیدند و راهی طولانی را از شرق تا اورشلیم پیمودند تا مسیح تازه متولد شده را بیابند و هدایای خود را تقدیم او دارند. آنها با هرودحاکم رومی اورشلیم ملاقات می کنند و پیشگویی خود را بر او بازگو می کنند و از او می خواهند تا بگوید این پادشاه یهودیان کجا زندگی می کند. هرود با شنیدن داستان شگفت انگیز آنها کاهنان یهود را احضار می کند و از آنها می پرسد مسیح شما در کجای این سرزمین ظهور خواهد کرد و آنها می گویند مطابق پیشگویی ها این نقطه بیت اللحم Bethlehem خواهد بود. هرود از ماگی ها (آن سه مرد دانا) می خواهد که به سوی بیت اللحم حرکت کنند و اگر کودک را یافتند به او اطلاع دهند تا او نیز به کودک ایمان آورده و او را گرامی دارد. آن سه ماگی به بیت اللحم می روند و مسیح را می یابند و هدایای خود را تقدیم او می دارند ولی مطابق یک شهود محل تولد و کودک را به هرود معرفی نمی کنند و از راهی که آمده اند به سوی شرق باز می گردند.
این ملاقات که آن را با عنوان ستایش و یا حتی پرستش مسیح توسط ماگی ها Adoration of the magi می شناسند، ملاقاتی بسیار مهم و یکی از نشانگان برگزیده شدن مسیح نزد مسیحیان است و لئوناردو داوینچی نیز اثری به همین نام دارد که خود داستان بسیار جالبی دارذ که به دلیل پرهیز از انحراف از موضوع تنها به صورت خیلی خلاصه بدان اشاره می کنم.
گزارش های آمیانوس مورخ رومی معاصر شاهپور دوم، ما را به خوبی با برخی از ویژگی های شخصیت شاهپور دوم آشنا میکند. حتی پی میبریم که او بالایی بلند داشته است و یک سر و گردن از ملتزمان خود بلندتر بوده است. و به جای تاج، کلاهی زین، گوهرنشان و گرانبها بر سر داشت که به کلۀ کوچ میمانست. آمیانوس در جبهۀ جنگ روم با ایران، که خود از رومیان و دشمن ایران است نوشته است، که چگونه شاهپور در پای باروی شهر آمِد، مانند یک فرماندۀ دلاور به این سو و آن سوی میتاخت و فرمان میداد. با مطالعۀ چگونگی اوضاع و احوال سیاسی ارمنستان در زمان شاهپور، بی درنگ درمیابیم که شاهپور به رغم برخورد دلیرانه با مسائل، اغلب با خویشتن داری و عاقبت اندیشی، راه حلی را برمیگزید که به صلاح نزدیک تر بود. و در پیوند با ارمنستان دیده ایم که شاهپور اغلب میل به حل مسائل داشته تا فرونشاندنِ خشم خود. در گزارش های آمیانوس تقریباً به نکته ای منفی دربارۀ شاهپور برنمیخوریم. آمیانوس اشاره میکند، هنگامی که همسر بلندپایه ای رومی دستگیر میشود، از این که ممکن است به او دست درازی شود به خود میلرزد. شاهپور او را به حضور میخوانَد و به او میگوید که بزودی شوهر خود را بازخواهد یافت و هیچ کس در ایران به شرافت او بی احترامی نخواهد کرد.
این رویداد از این روی پراهمیت است که از زبان مورخی است که در جبهۀ دشمن، طعم تلخ جنگ و شکست از شاهپور را شخصاً پشیده بود. آمیانوس با این که رفتار را ناشی از چاچول ( حیله ) دانسته است، کمی بعد می آورد که همین شوهر بلندپایۀ این زن ناگزیر از فرار، از کشور خویش میشود، به ایران پناه می آورد و شاهپور همسر و همۀ خویشاوندان و همچنین دارایی او را به او برمیگردانَد، و افزون بر این جایگاهی را نیز به او وامیگذارد.
فاوست بیزانسی هم از پیشکش های شاهپور به بلندپایگان مینویسد. پیشکش برای مانوئل سردار ارمنی عبارت بود از: جامۀ شاهانه ای از پوست خز، نوارهایی سیمین برای آویختن از پشت کلاه، زیورهایی که شاهان بر سینه می نشاندند، سراپرده ای ارغوانی رنگ، با فرش هایی به رنگ آبی آسمانی برای افکندن بر جلو سراپرده و ظرف های زرین برای خوان او.
نوشتۀ دکتر پرویز رجبی
از اسنادی که دربارۀ مُزد کارکنان مادی از تخت جمشید بدست آمده، چنین برمی آید که این کارکنان « کورتَش » خوانده می شدند. کورتش ها بیشتر پیشه ورانی بوده اند که به کارهایی از قبیل سنگ تراشی، درودگری و مسگری و کارهایی همانند می پرداخته اند. همین اسناد نشان می دهند که مـادهای در خدمت هخامنشیان برده نبوده اند، بلکه در ازای کاری که انجام می داده اند، برابر با پارسیان مُزد دریافت می کرده اند. از سنگ نبشته ای که در شوش بدست آمده است و به سنگ بنای کاخ داریوش بزرگ در شوش معروف است نیز چنین برمی آید که کارهای نازک کاری دیوارها با مادها بوده است. بنابراین میتوان گمان کرد که مادها در کارهای ساختمانی پیشرفتهای خوبی داشته اند.
به گزارش هرودوت هنگامی که « دَیا اُکو » قدرت را بدست گرفت مادها را وادار کرد که همۀ توان خود را تنها روی ساخت یک شهر بگذارند و دیگر جاها را به حال خود رها کنند. او برای شهر، که « هَگمَتانَه » خوانده میشود، هفت باروی بزرگ و پایدار ساخت. به گونه ای که بارویی باروی دیگر را در میان گرفته بود. کنگره های فراز هر بارو کمی بلندت بود از کنگره های بارویی که در میان داشت. از این روی از فاصلۀ دور شهر همدان مانند یک تپه دیده میشد. در میان اندرونی ترین بارو کاخ شاهی و بناهای خزانه قرار داشتند. درازای باروی بیرونی تقریباً برابر با باروی آتن ( ۲۶ تا ۲۸ کیلومتر ) بود. کنگره های باروی نخست به رنگ سپید است، باروی دوم به رنگ سیاه، باروی سوم ارغوانی، باروی چهارم آبی، پنجم صورتی، ششم سیمین و هفتم زرین بود.
یادآوری می شود که برخلاف گزارش هرودوت، در نبشته های شاهان آشور به شهرها و دژهای استوار در سرزمین مادهای نیرومند اشاره میشود. پس از مادها، در زمان هخامنشیان نیز هگمتانه یکی از پایتخت های ایران ( پایتخت تابستانی ) بود. با یورش اسکندر مقدونی به ایران و تبدیل آثـورپاتگان ( آذربایجان ) به یک ساتراپی مستقل، هگمتانه کم کم اهمیت ویژۀ خود را از دست داد. پارتیان نیز از هگمتانه بصورت پایتخت زمستانی استفاده می کردند، ولی ظاهراً ساسانیان هوای سرد این شهر را نمی پسندیدند.
شیـرسنگی همدان و از آرامگاه های صخره ای قیزقاپان و دکان داوود نیز می توان به برخی از هنجارهای فرهنگی و دینی مادها دست یافت. افزون بر اینها، دستاوردهای باستان شناسان از آثـورپاتگان ( ماد کوچک ) و لرستان نیز گویای پویایی هنر و صنعت در زمان مادها هستند.
برچیده از تاریخ آریائیان، مادها و هخامنشیان
نوشتۀ دکتر پرویز رجبی
فیلم ۳۰۰ را که بتازگی ساخته شده وبه نمایش درآمده نه جدیدترین حمله فرهنگی بود که از غرب شود ونه آخرین آنها خواهد بود اما این بار سمت فلش این حمله به ایران یکی از کانونهای چندین هزار ساله تمدن وقدرت است که طی قرونی پرچمدار پیشقراول توسعه فرهنگ وعلم وادب بوده است ودر این برخورد کماکان ایران نقشی جدی ایفاء می کند .
اسم شب آتش اسکندر بود!..
شادروان استاد محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار، یکی از برحستهترین سرایندگان ادبیات کلاسیک پارسی در دورهی معاصر، به سال ۱۲۸۵ در شهر تبریز زاده شد.در سنین جوانی، پس از سفری چهارساله به خراسان برای کار در اداره ثبت اسناد مشهد و نیشابور، به تهران بازگشت. او در ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. دانشگاه تبریز شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکترای افتخاری دانشکده ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا کرد. او در سالهای ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود -حیدربابایه سلام- را میسراید. گفته میشود که این منظومه به ۹۰درصد زبانهای اتحاد جماهیر شوروی ترجمه و منتشر شده است. شهریار در روزهای آخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از مرگ در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرای تبریز مدفون شد.
قدیمی ترین تصاویر تخت جمشید در اسناد دانشگاه شرق شناسی شیکاگو – (کاخ داریوش – بخش NE و ستون W )
تختجمشید اینبار هم خبرساز شد. آخرین بار که تخت جمشید برای چندمین بار بر سر زبانها افتاد، سال گذشته و درست هنگام انتشار تصاویری از آبگرفتگیها در این محوطه باستانی بود که به سؤال از معاون اجرایی کنونی رئیسجمهور در مراسم تودیع از سازمان میراث فرهنگی نیز انجامید.
علاوه بر این، وجود گلسنگها در دیوارههای سنگی تخت جمشید نیز مطرح شد که مسعود علویان صدر، معاون حفظ، احیا و ثبت آثار تاریخی کشور تصاویر انتشاریافته از گلسنگهای تخت جمشید که منجر به ترکیدگی و خردشدن سنگهای تخت جمشید میشود را حاصل فتوشاپ و استفاده از حقههای تصویری خواند.
تصاویر جدید
اکنون تصاویر منتشر شده از تختجمشید بیان میکند که دیوارههای بازسازی شده گلی در محوطه تختجمشید دچار ترکخوردگی شده و وضعیت دیوارههای موزه ایجاد شده در این محوطه باستانی نیز چندان مناسب نیست. در تصاویر انتشار یافته همچنین نشان داده شده که بخشی از دیواره سنگی در قسمت پلکان تخت جمشید مزین به گلهای لوتوس، به گفته برخی باستانشناسان و گلهای انار به گفته برخی دیگر، دچار ترکخوردگی شده است. در این میان قسمتهای مربوط به ستونها در بخش بازسازی شده نیز وضعیت خوبی ندارند.
“ایرانی ساخت، اسکندر سوزاند، قاجار فروخت، آخوند با خاک یکسان کرد”
آیا این عنوانی خواهد بود که نسلهای آینده در کتابهای تاریخ خود در مورد تخت جمشید خواهند خواند؟ آیا تخت جمشید تا سده های بعد متلاشی خواهد شد ؟
آثار ورقه شدن، رویش نمک در سطح سنگ نگاره ها و ویرانی آن
در این نگاره تصویرهایی از درفش های سرزمین ایران در طول تاریخ، از گاه کهن و با درخشش درفش کاویانی نخستین درفش ایرانیان تا درفش جمهوری اسلامی که درفش کنونی میهن است جای گرفته است. این تصویرها از روی داده های تاریخی به شکلی که در این جستار خواهید دید به تصویر کشیده شده اند.
درفش کاویانی : نخستین درفش ایران که بدست کاوه آهنگر و در جریان خیزش او بر علیه زهاک تازی ساخته شد .

منمحمد حسینی بهشتی كه گاه به اشتباه محمد حسین بهشتی مینویسند. نام اولم محمد و نام خانوادگی تركیبی است از حسینی بهشتی. در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان در محله لومبان متولد شدم، منطقه زندگی ما یك منطقه قدیمی است، از مناطق بسیار قدیمی شهر است. خانواده من یك خانواده روحانی است. پدرم روحانی بود. تحصیلاتم را در یك مكتبخانه در سن چهار سالگی آغاز كردم. خیلی سریع خواندن و نوشتن و خواندن قرآن را یاد گرفتم و در جمع خانواده به عنوان یك نوجوان تیزهوش شناخته شدم. تا اینكه قرار شد به دبستان بروم. دبستان دولتی ثروت، در آن موقع كه بعدها به نام 15 بهمن نامیده شد. وقتی آنجا رفتم از من امتحان ورودی كردند و گفتند كه باید به كلاس ششم برود ولی از نظر سن نمیتواند بنابراین در كلاس چهارم پذیرفته شدم و تحصیلات دبستانی را همان جا به پایان رساندم.
گرامی باد یاد و خاطره شهدای هفتم تیر 1360 و سالارشان شهید حجه الاسلام دکتر بهشتی.
بدین مناسبت گذری کوتاه بر زندگی شهید بهشتی خواهیم داشت:
شهید سید محمدحسین بهشتی در دوم آبان 1307 هجری شمسی در اصفهان چشم به جهان گشود. پدرش از روحانیان اصفهان و امام جماعت مسجد لومبان بود. وی از چهار سالگی به مکتب رفت و در اندک زمانی قرائت قرآن و خواندن و نوشتن را آموخت و با ورود به
دبیرستان به دلیل علاقه به تحصیل علومدینی، مدرسه را رها و در سال 1321 وارد حوزه علمیه شد. به سال 1325 یعنی در هجدهمین بهار زندگی خود به قم عزیمت کرد و در کنار تحصیل علوم دینی، در سال 1327 موفق به دریافت دیپلم ادبی در امتحانات متفرقه شد. در همان سال، وارد دانشکده الهیات معقول و منقول شد و در سال 1330 با دریافت درجه لیسانس به قم بازگشت و در دبیرستان حکیم نظامی مشغول تدریس زبان انگلیسی شد. در سال 1331 ازدواج نمود که حاصل این پیوند، دو پسر و دو دختر بود. وی در سال 1333، دبیرستان دین و دانش قم را تأسیس نمود و تا سال 1342 سرپرستی آن را برعهده داشت. در فاصله سالهای 1335 تا 1338، دوره دکترای فلسفه الهیات را گذراند سپس، با شرکت فعال در مبارزات سالهای 41 و 42 از سوی ساواک مجبور به عزیمت از شهر قم به تهران گردید. این شهید راستقامت تاریخ به پیشنهاد و درخواست آیتالله حائری رحمهالله و آیتالله میلانی رحمهالله به هامبورگ عزیمت و سرپرستی مسجد و تشکل مذهبی جوانان آن شهر را عهدهدار و به فعالیتهای عمیق دینی و فرهنگی پرداخت. در طی این مدت سفرهایی به عربستان، سوریه، لبنان، ترکیه و عراق(به منظور دیدار امام رحمهالله) انجام داد.
29خردادسالروزشهادت معلم انقلاب دکترعلی شریعتی برهمه دوستداران وادامه دهندگان آن پیروراستین پیامبر(ص)تسلیت باد.
حضرت رضا (سلام ودرود خدابراوباد) پیشاپیش خبرولادت فرزندش جوادرا به اطرافیان داده بود،از جمله:شبی خواهرش حکیمه خاتون رااحضارنمودوفرمود:«ای حکیمه! امشب فرزندبابرکت خیزران متولد میشود که توباید درنزداوحاضرباشی.»آنگاه فرمود:«فَاِذا هِیَ وَلَدَتْ فَاَلْزِمیها سَبْعَهَ ایّامٍ؛هرگاه او(خیزران)زایمان نمود،هفت روزهمراه اوباش.»
حکیمه خاتون میگوید: پاسی ازشب گذشت تااینکه نوزاد امام رضا درحالی که پرده نازک نورانی براو پوشیده بود،به دنیا آمد ونوری ازاوساطع بودکه تمام خانه راروشن کرد؛به گونه ای که ازنورچراغ بی نیاز شدیم.آن نوزاد نورانی رادردامن خود گذاشتم وپرده رااز خورشید جمالش کنارزدم.
شبی ابوالحسن خرقانی نمازهمی کرد.آوازی شنید:که هان ابوالحسن!خواهی آنچه ازتومیدانم باخلق بگویم تاسنگسارت کنند؟شیخ گفت:ای بارخدایاخواهی آنچه ازرحمت تومی دانم وازکرم تومی بینم باخلق بگویم تادیگرهیچ کس سجودت نکند؟؟!!
مناظره جنجالی زیباکلام و فراستی/نظر زیباکلام درباره اخراجیها، دایی جان ناپلئون و قلادههای طلا اردیبهشت - ۶ - ۱۳۹۱
استادعلوم سیاسی دانشگاه تهران بابیان اینکه خیلی دیراست درباره مرتضی آوینی چیزی یاد بگیرم،من تنهامیدانم درموردآثارشهیدآوینی پیاده هستم،گفت:ایران سینمای ایران ناموفقی را پشت سرگذاشته است.به گزارش جوکبازوبه نقل ازفارس،صادق زیباکلام درنشستی باعنوان «هنرمتعهدازدیدگاه شهیدسیدمرتضی آوینی اظهارداشت:فیلمهای موردافتخارسینمای دولتی ایران،اخراجیها وقلادههای طلااست که فیلمهایی ایدئولوژیک هستند.
وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همین جا یعنی ایران
چند روزی است که بحث موزیک های میهن پرستانه خیلی داغه ، هرجا که پا میزاری یا موزیک نام جاوید وطن رو می شنوی یا ای ایران ای مرز پرگهر یا در بعضی جاها نیز صدای ایران ای سرای امید و یا صدای ای ایران تا نفس دارم به گوش میرسه ، ودرآخر نام وطنم و با صدای سالار عقیلی ......
عبیدزاکانی ازشعراونویسندگان فارسیزبان قرن هشتم است،نام کامل وی:(خواجه نظام الدین عبیدالله زاکانی).متخلص به «عبید زاکانی» ،ازشاعران مشهور قرن ۸ هجری قمری است. علت مشهور بودن او به (زاکانی) نسبت داشتن او به خاندان زاکان است که این خاندان تیرهای از «عرب بنی خفاجه» بودند که بعد از مهاجرت به ایران به نزدیکی رزن از توابع همدان رفتند ودر آن ناحیه ساکن شدند. بنا به گفته تاریخ نویسان «عبید» در طول حیات خود لقبهایی راازأمراء وحکام زمان خود گرفتهاست. واشعار خوب ورسائل بی نظیری دارد.
محمدمصدق فرزندميرزاهدايت الله وزيردفتردرسال 1261ش در تهران متولد شد.نسبت اوازسوي مادرش نجم السلطنه به فتحعلي شاه ميرسيد.پس ازپايان تحصيلات مرسوم زمان به دربارناصري راه يافت وبافوت پدرازسوي ناصرالدين شاه ملقب به«مصدقالسلطنه»شد.در زمان مظفرالدين شاه مستوفي خراسان شداماباتأسيس مدرسه علوم سياسي در تهران،اوکه به فراگيري علم علاقه بيشتري داشت؛شغل دولتي رارهاکرد وبه تهران آمد تا به اين مدرسه راه يابد.
پس از چندي با مشروطهخواهان هم آوا شد.پس ازپيروزي انقلاب مشروطه کانديداي نمايندگي نخستين دوره مجلس شوراي ملي بود؛اماکمي سن باعث رد اعتبارنامه اش شد.
رضاشاه در فروردين سال 1256 هجري شمسي در آلاشت سوادكوه از توابع مازندران به دنيا آمد. عباسعلي خان پدر رضاخان از ابوابجمعي فوج سوادكوه بود و مرادعلي خان پدربزرگ وي هم قبلاً در جنگ هرات در سال 1856 ميلادي كشته شده بود. عباسعلي خان پدر رضاشاه داراي پنج همسر بود كه رضاشاه تنها فرزند پنجمين همسر پدرش، نوش آفرين (سكينه يا زهرا) محسوب ميشود.
نوش آفرين پس از مرگ شوهرش عباسعلي، در حالي كه فرزندش طفلي بيش نبود، به تهران نزد برادرش ميرود و چندين سال نزد وي زندگي ميكند. سپس با فردي به نام جعفر ازدواج ميکند که از همسر اولش پسري به نام حديکجان آتاباي داشت که بعدها اسم كوچك خود را به هادي تغيير داد.